قسمت پنجم: سرنوشت نسلها را انتخابهایشان تعیین میکند
بخش اول
چرا مردمان بیسخنگو میشوند؟
انقلاب در حالی به پیروزی رسید که اقشار مردم و گرایشهای سیاسی، هیچ نمایندهی صنفی و سیاسی از خود نداشتند. علت واضح است؛ دیکتاتورها نمیگذارند اتحادیهها، سندیکاها، سازمانها، احزاب و تشکلها بر پا بمانند تا مردم برای بیان و رسیدگی به خواستههایشان نماینده و سخنگو داشته باشند. دیکتاتورها این ارگانهای صنفی و سیاسی را رقیب و مزاحم میدانند؛ لذا یا آنها را به کنترل و فرمان و عامل خود درمیآورند و یا با سرکوب و کشتار، مانع شکلگیری و ارتباطشان با اقشار مردم میشوند.
همانطور که در پایان قسمت چهارم اشاره شد، در آن اوضاع بعد از ۲۲ بهمن که ملتی و نسلی جوان با بیشترین انگیزه و انرژیِ آزادشده، از آن انقلاب برآمده بود، دنبال نقطهی امید، ظرف یا تشکلی بود که پتانسیل خواستهها و انرژیهایش را پاسخ بدهد. در اینجا سخن ما از نسلی است پرجوش و خروش و امیدوار که نبرد با دیکتاتوری را در همان ۵ ـ ۶ ماه تجربه کرد و سلطنت را برانداخت.
صفبندی طیفهای سیاسی بعد از پیروزی
پیدا بود که بعد از پیروزی، فصل آشکار شدن صفبندی نیروهاست. در پایان قسمت چهارم، طیفهای فکری نیروها را گفتیم. اکنون میرسیم به نمایندگان آن طیفهای فکری در صفبندی سیاسی.
بعد از پیروزی، دستهها و گروهها و انجمنهای زیادی در عرصهی سیاسیِ ایران ظهور کردند؛ اما نمایندگان طیفهای اصلی که میشد به آنها «جریان فکری و سیاسی» گفت، اینها بودند:
یک طیف خود خمینی بود با آخوندها و نیروهای مذهبی ــ حوزوی دور و برش که اصل حاکمیت بودند.
یک طیف ملیگرایان لیبرال بود که نمایندهاش را میشد در مهندس بازرگان دید که نخستوزیر هم بود.
یک طیف سازمان مجاهدین خلق ایران با همراهان و متحدان سیاسیاش بود.
یک طیف سازمان چریکهای فدای خلق ایران بود.
یک طیف حزب توده ایران بود.
طیف خمینی و ملیگرایان تا حدود ۹ ماه بعد از پیروزی، در حاکمیت مشترک سیاسی با زعامت خمینی دستهبندی میشدند. حزب توده هم از اساس متحد سیاسی طیف خمینی بود.
سازمانهای مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق از اساس با سه طیف دیگر متفاوت بودند. جوهر این تفاوت در نگرش ایدئولوژیک و تاریخی و سیاسیِ بسامتضاد این دو جریان با طیف خمینی بود. مثلاً طبقهی مذهبیِ حاکمشده یا همان شبکهی آخوندی، خمینی را نایب امام زمان و رهبر مسلمین جهان معرفی میکرد و قصد تلقین آن را به کل ایران داشت، اما مجاهدین خلق از اساس منکر آن بودند و آن را انحصارطلبیِ ارتجاعی عنوان میکردند. شبکهی آخوندی با صحنهگردانیها تلاش میکرد همهی شخصیتها و مردم عادی را به دستبوسی و چاکرمنشی خمینی ببرد، اما مجاهدین خلق حتی در ملاقات با خمینی هم مغلوب این جوسازیهای تبلیغاتی و قدسیمآبی نشدند و بیشتر از تفاوت ایدئولوژیشان با افکار خمینی سخن گفتند و بر اولویت آزادی تأکید کردند.
اولین دو راهی انتخاب
نخستین میدان سیاسی که این تفاوتها را بارز کرد، برگزاری رفراندوم در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ بود. خمینی فقط انتخاب آری به جمهوری اسلامی یا نه به آن را جلو مردم گذاشت. یعنی هیچ نوع دیگری از حکومت وجود ندارد؛ یا جمهوری اسلامی یا هیچچی! در حالی که مردم اصلاً برای جمهوری اسلامی یا حکومت دینی، انقلاب نکرده بودند. اما آن موقع خمینی را در ماه نشانده بودند و سوار شدن او بر باور مذهبیِ اکثریت مردم ایران، یک تعادل قوای مذهبی ــ سیاسی ایجاد کرده بود که از قضا یک هوشیاری فوقالعاده سیاسی را میطلبید تا آن انرژیهای آزادشده در انقلاب ۵۷ به جیب خمینی و طیف ارتجاع حاکم نریزد. اساس تمام آزمایشات پس از آن و انشعاب آن نسل جوان، از اینجا شروع شد.
برخی چهره ها و گروه های غیرمذهبی و مارکسیستی، رفراندوم را تحریم کردند. سازمان مجاهدین خلق به شیوهی رفراندوم که مردم را تنها در قبال یک انتخاب قرار میدهد، انتقاد کرد. مجاهدین یک متن حاوی چند محور را با محتوا و مضمون دموکراتیک که انتظارات و اعتقاداتشان بود منتشر کردند. آنها در این متن بر اصل آزادی و حق حاکمیت مردم و احقاق حقوق تمامی طبقات و اقشار خلق تأکید داشتند.آنها اعلام کردند که انتظار ما از چیزی بهنام جمهوری اسلامی، تحقق این محتوا و برنامه است و با این شرط در رفراندوم شرکت میکنیم. آنها به آن برنامه رأی دادند و نه به جمهوری اسلامی مورد نظر خمینی.
انشعاب بزرگ
آن نسل جوانی که حکایتاش را تا اینجا پی گرفتیم، از فردای ۲۲ بهمن دچار چندین انشعاب شد. در این انشعاب، دو موج بزرگ از دانشآموزان و دانشجویان به سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق پیوستند. انشعاب اول در ماجرای «حجاب اجباری» بود که در ۱۷ اسفند ۵۷ رخ داد. مجاهدین و چریکهای فدایی و هوادارانشان آن را محکوم کردند و از تظاهرات اعتراضی زنان به حجاب اجباری حمایت نمودند. دومین انشعاب در رفراندوم ۱۲ فروردین ۵۸ بود.
طبیعی هم بود که در یک روند تکاملی، انسانهایی با ساختار طبقاتی متفاوت، با انگیزههای اعتقادی ناهمگون، با جاذبهها و دافعههای متفاوت نسبت به تضادهای که مواجه میشوند، با خودآگاهی متفاوت و با برداشتهای متفاوت از موضوعاتی مثل فلسفه، ایدئولوژی، تاریخ و سیاست، وقتی از مرحلهی مبارزه با دشمن مشترک عبور میکنند، به مرحلهی بروز انتخابهایی دیگر یا چالش در آغاز مسیر آینده برسند.
آن نسل با کمیتهای متفاوت به طیفهای نامبرده پیوست. از آن پس بروز چالشها و کیفیت موضعگیریها در قبال آنها بود که آزمایش عمق اصالت هر طیف را و میزان انطباقش با سمت درست تاریخ را آشکار مینمود.
میزان انطباق طیفها با سمت درست تاریخ
در قسمتهای قبلی چندین جا اشاره کردیم که از مشروطیت به این سو، اصلیترین و فوریترین مسألهی ایران، تقدم «آزادی» بر هر موضوعی دیگر اعم از دین و مذهب و قومیت و حتی اقتصاد است. آن طیفهای سیاسی با نسل جوانی که به آنها پیوسته بود، باید همگی در توع تنظیم رابطهشان با تقدم «آزادی»، آزمایش منطبق بودن یا نبودن بر سمت درست تاریخ را پس میدادند.
طیف خمینی اسلام و مذهب و حاکمیت روحانیت را اولویت اصلی ایران اعلام کردند. آنها انسانها را برای قرائت خودشان از اسلام میخواستند نه دین و مذهب را در خدمت انسان. در سیاست خارجی هم گفتند که استکبار جهانی تهدید اصلی ایران اسلامی است. در سیاست منطقهیی هم گفتند که باید انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه صادر شود و همه بیایند تحت رهبری خمینی. عراق را اولین کشور برای صدور انقلاب اسلامی انتخاب کردند.
ملیگرایان راه میانهیی بین سیاست خمینی و آزادیها را پیشه کردند.
حزب توده، آزادی را اولویت ایران ندانست بلکه ملیگرایان و لیبرالها و امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا را تهدید و تضاد اصلی ایران اعلام کرد و خمینی را رهبر جبههی ضد لیبرالی و ضدامپریالیستی توصیف کرد و او را برگزید.
سازمان مجاهدین خلق از همان اول فروردین ۵۸ شعار اولویت آزادی را سرلوحهی موضعگیریها و فعالیتهایش گذاشت. ادبیات سیاسیاش هم در اطلاعیهها و سخنرانیها، اساساً متمرکز بر تهدید ارتجاع مذهبی علیه آزادیها شد.
سازمان چریکهای فدایی از تابستان ۵۸ دچار اعوجاج در مواضع سیاسی خود بین اولویت آزادی و گرایشهای اپورتونیستی به جانب مواضع حزب توده و در همسویی با حاکمیت ارتجاع شد.
مشاهده میشود که آن نسل جوان برآمده از انقلاب ۵۷، به هر طیفی که پیوست، دارای هویت آرمانی، سیاسی و تشکیلاتی همان طیف شد. از بهار ۱۳۵۸ به بعد هم زندگی و فعالیت طیفهای نامبرده، معرف مواضع او هستند. بنابراین از آن پس هر موضعگیری و فعالیتی در صحنهی سیاسی ایران، آشکار میکند که هر طیف یا جریانی چقدر با سمت درست تاریخ منطبق است و آیا روی خط منافع ملی ایران حرکت میکند یا خلاف آن؟
ادامه دارد...
ادامه دارد...