قسمت سوم: ایران؛ هر کوی و کاشانه کانون روشنگری 
 
 نشانه‌های پیوندهای فکری و سیاسی
پیوند نسل جوان ترقی‌خواه با زندگی و مبارزات زندانیان سیاسی و با نسل‌های مبارز در دهه‌های پیشین، یک وجه بسیار مهم تفاوت این نسل در تظاهرات‌ها و بحث‌های نظری با شبکه‌ی روحانیت و طیف مذهبی دنباله‌رو آن بود. 
اواخر آبان و اوایل آذر بود که در تظاهرات‌ها عکس‌های مبارزان علیه شاه زیاد شد. عکس‌هایی از خسرو روزبه، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، علی‌اصغر بدیع‌زادگان، ناصر صادق، کریم‌پور شیرازی، خسرو گلسرخی، کرامت‌الله دانشیان، بیژن جزنی، دکتر علی شریعتی، چندین زن از چریک‌های فدایی و مجاهدین، قابی بزرگ متشکل از «شهیدان سیاهکل» و...
عکس‌های ستارخان، باقرخان، میرزای جنگل، دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی و... به‌طور ثابت وجود داشتند.
 کتاب‌ها و جزوات زندگی‌نامه‌ی اینان، تحصیلات‌شان، مبارزات‌شان، شکنجه‌شدن‌شان توسط ساواک و نحوه‌ی مرگ یا شهادت‌شان در بین جمعیت پخش می‌شد. در هر تظاهراتی، پیاده‌روها منبع فروش و انتشار کتاب و جزوه می‌شد. بی‌اغراق باید یادآور شد که بیشترین سرانه‌ی مطالعه‌ی مردم ایران، در فاصله‌ی شهریور تا بهمن ۱۳۵۷ بود. بعد از آن، این میزان مطالعه بیشتر بین نسل جوان و طیف مبارزان سیاسی جریان داشت. به آن نیز خواهیم رسید. 
وجهی از این روشنگری‌ها درباره مبارزان با شاه، دفاعیات زندانیان سیاسی بود؛ چه آنان که ساواک کشته بود و چه آنان که زنده مانده بودند. جزوات و کتاب‌های دفاعیات زندانیان سیاسی از پرفروش‌ترین‌ها بودند که گاه چندین بار تجدید چاپ می‌شدند. این جزوات و کتاب‌ها با جلدهای ساده‌شان، بیشترین خوانندگان‌شان را در میان نسل جوان پرسشگر و نوخواه می‌یافتند. نسلی که گویی به تبار تاریخیِ خود رسیده است. 
 
ایران؛ هر کوی و کاشانه، کانون روشنگری
هرچه مبارزه با شاه گسترش می‌یافت و چشم‌انداز سقوط آن قطعی‌تر می‌شد، بحث‌های سیاسی درباره‌ی آینده‌ی پس از شاه هم بیشتر می‌شد. واقعیت این بود آن جمعیت انبوه که در خیابان‌ها بود و خواستار تغییر حکومت بود، درباره‌ی آینده‌ی پس از سلطنت، هم‌فکر و هم‌نظر نبود. خمینی هم تا وقتی به صدارت نرسید، در پاریس، هیچ نشانه‌یی از چگونگی حکومت و ساختار آن نمی‌داد. خمینی اصلاً هیچ برنامه‌یی نمی‌داد و هیچ تصویری واضح از آینده را بیان نمی‌کرد. از این رو آن روزها و شب‌ها ایران‌زمین شاهد بیشترین مباحثات سیاسی و تاریخی در خیابان‌ها و خانه‌ها بود. مباحثی که جملگی بر گرد تصور ایران آینده جریان داشتند. 
کنجکاوترین قشر اجتماعی که مباحث ایران آینده را دنبال می‌کرد، نسل جوانی بود که با مسیر مبارزان علیه دیکتاتوری سلطنتی، پیوند یافته بود. مبارزانی از دهه‌های ۲۰ تا ۵۰.  
آن‌چه در تمام آن گفت‌و‌گوها و حدس و گمان‌ها، تصور آن نمی‌رفت، استقرار حکومت مطلقه‌ی مذهبی و دیکتاتوری فردی به‌نام ولی فقیه بود. حقیقتاً اگر پرتوی اندک و ناچیز از این تصور به ذهن و خاطر آن نسل شیفته‌ی آزادی و عدالت و آن جمعیت پر از امید و اعتماد خطور می‌کرد، هرگز مسیر تا ۲۲ بهمن را با خمینی ادامه نمی‌داد و سرنوشت آن قیام بزرگ تاریخی، طوری دیگر رقم می‌خورد. 
 
نگاهی به زمینه‌های قیام ۱۳۵۷
زمینه‌های هر قیام و انقلابی، مجموعه‌یی از یک تاریخچه با اجزای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در داخل کشور و میزان تأثیرات یا دخالت بین‌المللی در کشورداری یک حکومت است. این مجموعه در مقطع انقلاب ۱۳۵۷، رفتارهای سیاسیِ داخلی و بین‌المللیِ شاه و حکومت سلطنتی او بود. 
حکومت شاه محصول کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. این کودتا باعث سلطه‌ی مطلق یک دوره‌ی سیاه اختناق سیاسی و اجتماعی شد. این کودتا، ملی‌ترین حکومت تاریخ معاصر ایران به رهبری مصدق را ساقط کرد و فقط و فقط بخاطر نفت و بر سلطه نشاندن محمدرضا پهلوی صورت گرفت. محمدرضا پهلوی بود که می‌توانست مطامع استعمار و ارتجاع همراه آن را تأمین کند. میراث این کودتا، یک دوره‌ی شدت سرکوب سیاسی بعلاوه‌ی تشدید فاصله‌ی طبقاتی بود. 
یادآوری یک اصل: در یک جامعه‌ با حاکمیت‌های موروثی دیکتاتوری و سانسور، اختناق سیاسی و فاصله‌ی طبقاتی دو روی یک سکه و پشتوانه‌ی هم‌اند؛ اما دیکتاتوری سیاسی، مبنای تمام فسادهاست.
 
وقتی به نوشته‌های تاریخی و ادبی و شعریِ این دوره مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم همگی توصیف‌گر شرایط سیاه جنایت و اختناق ۲۵ ساله‌ی پس از کودتای ۲۸ مرداد هستند. بیشترین ادبیات مبارزاتی و ضد دیکتاتوری و سانسور در ایران، متعلق به این دوره‌اند.  
در آن ۲۵ سال، دستگاه سرکوب‌گر شاه بر مخالفان و منتقدان خودکامه‌گی متمرکز بود. معروف است که حتی مطالعه‌ی برخی کتاب‌های افشاگر جزئیات کودتای ۲۸ مرداد و خواندن کتاب‌هایی درباره‌ی آزادی و دیکتاتوری، مجازات زندان داشت.
در آن ۲۵ سال، تمرکز اصلیِ جنایات سیاسی شاه متوجه پیروان راه مصدق، طیفی از مذهبیون منفرد، جریانات سوسیالیست و مارکسیست و سازمان مجاهدین خلق ایران بود. از سال ۱۳۴۹ به بعد، این سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق بودند که در کانون سرکوب‌گری و جنایات ساواک شاه قرار داشتند. در ادبیات مبارزاتی و مترقی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شامل مقاله‌ها، رمان‌ها، شعرها و ترانه‌ها شاهد اثرگذاری مبارزات این سازمان‌ها بر این آثار هستیم. اساساً بیشترین روشنفکران و دانشجویان این دوره را متأثر از این دو جریان مبارزاتی می‌بینیم.
 
زمینه‌ی دیگر آن قیام، سیاست بین‌المللی حکومت شاه بود. سیاستی که اساساً تکیه‌گاهش آمریکا بود. این سیاست در بستر جهان دوقطبی میان شوروی سابق و آمریکا، این‌طور عمل می‌کرد که شاه باید بازیگر ژاندارم منطقه در خدمت منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا می‌بود.
این وابستگیِ سیاسی که سال به سال بیشتر آشکار می‌شد، یکی از زمینه‌های ایجاد تنفر مردم و مشخصاً جریانات مبارزاتی علیه شاه می‌شد. 
 
اقبال از دو جریان / برجسته نبودن مرزبندی‌ها
مجموع این زمینه‌های داخلی و بین‌المللی، داده‌های قدرت‌مندی در بستر قیام ۱۳۵۷ علیه حکومت سلطنتی شدند. به‌طور خاص از آذر ۵۷ به بعد چنین روشنگری‌هایی، توجه نسل جوان کنجکاو و آزادی‌خواه را به جانب جریانات انقلابی و پیشتاز سوق می‌دادند. در میان جریانات مذهبی و غیرمذهبیِ آن دوره، سازمان‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق بیشترین جذابیت و اقبال را در میان نسل جوان داشتند. این اقبال نسل جوان به‌طور خاص پس از ۳۰ دی که آخرین دسته از زندانیان سیاسی آزاد شدند، شتابی بیشتر گرفت.
 
زمینه‌های سانسور، جنایت و وابستگی حکومت شاه، دلایل مشترک اقشار اجتماعی و جریانات سیاسی و نسل جوان آن موقع برای شعله‌ورتر شدن قیام ۱۳۵۷ بود. طبیعی بود که در چنان فضایی که کل جنبش بر سقوط حکومت سلطنتی متمرکز بود، هنوز مرزبندی‌های روشنی بین جریانات فکری و سیاسیِ حاضر در آن قیام برجسته نبود.  
 
آغاز جهت‌گیری‌ها به‌سوی آینده
روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن یکی از مقاطع مهم آشکار شدن نخستین مرز بین خمینی و شبکه‌ی آخوندی با سازمان‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق بود. مردم در خیابان‌ها خواستار شدت عمل برای سرنگونی حکومت بودند ولی خمینی طبق توافق کنفرانس گوادلوپ و تفاهم ژنرال هایزر با تعدادی از اعضای شورای انقلاب خمینی، خواستار انتقال آرام قدرت بود. آخوندها آشکارا در همه‌جا جار می‌زدند که «امام هنوز حکم جهاد نداده است». 
 
از اواخر شب ۲۰ بهمن به بعد، جوانانی که معروف به «انقلابی» بودند، اقدام به تسخیر پادگان‌ها کردند. در کم‌تر از ۲۴ ساعت، این جوانان توانستند انبوهی سلاح به‌دست بیاورند و پادگان‌های تهران را پیاپی تسخیر کنند. اوج این درگیری‌ها در دو روز ۲۱ و ۲۲ بهمن بود که به تسخیر کامل پادگان‌ها و مراکز نظامی و رادیو ـ تلویزیون انجامید. در همان شب ۲۲ بهمن مشخص شد که بیشتر این جوانان، همان اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق بوده‌اند. دو نام «مجاهد» و «فدایی» از همان روزها در مطبوعات و در سراسر ایران طنین یافت. از فردای ۲۲ بهمن، تحولات اصلی سیاسی و تعادل قوای ناشی از آن، میان حاکمیت جدید و این دو نام رخ می‌داد و به‌سوی آینده‌یی گاه عجیب و گاه غیرقابل پیش‌بینی، پیش می‌رفت.

 ادامه دارد...

۱۹ بهمن ۱۴۰۱