قیام ۱۴۰۱ به مرحلهی آشکار کردن ماهیت نیروها در صحنهی سیاسی ایران رسیده است.
این قیام نخستین و اصلیترین ویژگیاش را «ضد هرگونه دیکتاتوری» بیان میکند.
ویژگی دوم قیام ۱۴۰۱ تمرکز بر رأس نظام ولایت فقیه است.
برآیند این دو ویژگی، یک استراتژی را معرفی میکند: آغاز پایان دوران دیکتاتوریهای موروثی در ایرانزمین. موروثی بودن دیکتاتوری در ایران را با سلسلهی قاجار و سپس پهلوی و خلفشان ولایت فقیهی میشناسیم.
هنگامی که یک جامعه از این مرحله عبور میکند، از آن پس شاخص نفی هرگونه استبداد، تعیینکنندهی ماهیت نیرویهای سیاسی در نوع تنظیم رابطه با این مرحلهی قیام است. هر نیرویی که بخواهد این شاخص و شاقول را نقض کند یا دور بزند، بیهیچ تردیدی دارای دو ویژگی است:
ــ هرگز ریشهیی در تاریخچهی قیام و فعالیت و پرداخت قیمتی در مسیر آن نداشته است.
ــ قصد میوهچینی از دستآوردهای قیام را دارد.
آیا این دو ویژگی را عیناً در رفتار خمینی با قیام سال ۱۳۵۷ شاهد نبودهایم؟
با این توصیفات وقتی به صحنهی سیاسی ایران در تداوم قیام ۱۴۰۱ مینگریم، شاهد ماهیت چهار دسته هستیم:
ــ دستهی حاکمیت آخوندی که ماهیت آن با ویژگیِ سرکوب و از بین بردن قیام به هر قیمت، واضح است.
ــ دستهی دنبالکنندگان مسیر «گذار» مدنی و مسالمتآمیز از جمهوری اسلامی با حفظ برخی عناصر و نهادهای همین حاکمیت و با تصحیح موادی از قانون اساسی آن. این دسته شامل بهاصطلاح اصلاحطلبان با پیوست نایاک و سلطنتطلبان است.
ــ دستهی چشمدوختگان به فروپاشی درونیِ حکومت آخوندی در طول زمان.
ــ دستهی سرنگونیخواهان با خواستههای آزادی، دموکراسی، برابری و استقلال. این دسته، تضمین تحقق این خواستهها را در سرنگونیِ تمامیت نظام ولایت فقیه میسر میداند. این دستهه با تکیه بر تاریخ مبارزات ۱۲۰ سال گذشته علیه استعمار و ارتجاع و دیکتاتوری، شاخص بارزش را «نه به شیخ، نه به شاه» تعیین نموده است.
با مشخص شدن ماهیت چهار دسته، این پرسش پیش میآید که هر یک از اینها چه مشروعیتی دارند و آن را چگونه کسب کردهاند؟ به دادههای چهار دههی گذشته در مورد هر دسته مراجعه میکنیم.
قیام ۱۴۰۱ در تداوم قیامهای چهار دههی گذشته، نامشروع بودن نظام ولایت فقیه را از جانب اکثریت قاطع مردم ایران اثبات کرده است.
دستهی موسوم به اصلاحات ــ که درواقع توهمی بهنام اصلاحات است ــ همواره بخشی از بدنهی نظام آخوندها بوده است. از قضا هدف و رسالت پیدایش آن برای تداوم عمر همین نظام با میزان قابل قبولی از آرایش و تصحیح و تعقلگرایی و مدنیت میباشد. این دسته با نادیده گرفتن تمام جنایات خمینی و خامنهای و سپاه پاسداران و واواک ــ و البته گاهی انتقاد به این جنایات ــ مخالف شدید هرگونه انقلاب و دگرگونی بنیادین در مسیر براندازی نظام جمهوری اسلامی است. نایاک و رضا پهلوی هم طبق اعتراف خودشان و برخی همسویانشان همواره خواستار همراهی با محمد خاتمی ــ حتی دست در دست وی داشتن ــ بوده و هستند.
یکی از مأموریتهای ویژهی این دسته، خراب کردن انقلاب ۱۳۵۷با تأسی به نتایج جنایات خمینی و خامنهای و شیطانسازی علیه باورمندان به خواستههای آن انقلاب علیه دیکتاتوری است.
آیا این دسته مسیر پرداخت قیمت و بهای مبارزه با دیکتاتوری ولایت فقیهی را طی کرده است؟ سابقهی تاریخی و دادههای نقد پرداخت این قیمت چیست و کجاست؟ آیا چنین دستهیی اساساً مشروعیت نمایندگیِ قیام ۱۴۰۱ را برای تحقق شعار پرطنین «مرگ بر دیکتاتور» با شاخص نفی تمامیت حاکمیت آخوندها، دارد؟
دستهی سرنگونیخواهان، قدمتی از دههی ۳۰ تا هماکنون در آغاز دههی ۱۴۰۰ در مبارزه با دو دیکتاتوری شاهی و شیخی دارد. نسل به نسل آنان در این بیش از ۷۰ سال، قیمت پیمودن مسیر آزادی و دموکراسی و برابری را نخست با جان و خون دادهاند سپس با زندگی و اموال و دارایی. نسل به نسل این دسته از تخصص، آینده، زندگی شخصی و موقعیت اجتماعی خود دست شسته است تا کنار زدن دیکتاتورها از مسیر پیشرفت و ترقی ایران و رسیدن مردم به آرزوهای تاریخیشان که آزادی و عدالت اجتماعی و برابری و دموکراسی است، محقق شود. تمام دادههای نسل به نسل این دسته در پیشگاه محبوب آزادی، نقد و دم دست است. اگر مشروعیت راهیان هدف آزادی و دموکراسی، با پرداخت بهای این راه حاصل میشود، تمام انقلابهای بزرگ و تاریخی و اجتماعیِ جهان ما گواهی میدهند که این دسته مشروعیت مکفی را برای استمرار قیام ۱۴۰۱ و تحقق خواستهی ملی و مردمیِ نفی هرگونه دیکتاتوری، دارد. خواستهیی که اکنون در نفی تمامیت نظام ولایت فقیه متبلور میشود.
۲۵ بهمن ۱۴۰۱