خمینی با نقاب آمد. موفق هم آمد. فریفتههای میلیونی به جایگاه مذهبیاش دخیل بستند و به موقعیت استثناییِ سیاسیاش بس امید.
وعدههای خمینی به مردم ایران در پای درخت نوفللوشاتو ــ که بی. بی. سی برایش سنگ تمام گذاشت و در رهبر کردن خمینی هیچ کم و کاستی نداشت ــ او را کامیاب نشان داد.
دو ارزش بهمثابه دو دست، نقاب از چهرهی قدسیمآبیِ مذهبیِ و اقتدار بیهمتای سیاسیِ خمینی برداشتند؛ آن دو ارزش یا دو دست، یکی «آزادی» بود، یکی «برابری». این دو ارزش، سرعت زمان شناخت خمینی را شتاب دادند. این دو ارزش در نخستین ماههای جاانداختن سلطنت مطلق خمینی، از یک اوباش حرفهیی، پردهبرداری کردند. یک اوباش مملو از ابتذال است. او به پیرامون خود دنائت سقوط از انسانیت به خودپرستی میپراکند. دستهجات دنیِ لمپن ــ چماقدار و کارگزاران فقاهتی، ضریح مستجابکنندهی درونمایهشان، عبای خمینی بوده است.
خمینی با آرزوهای ملی برآمده از یک قیام مردمی، معاملهی فقهی کرد تا ضرورت آزادی را به سایه ببرد. و این، فسادی شد که توفان طاعون آن به کمین اخلاق نشست و ابتذال را اپیدمیِ دروگر اصالت کرد. پس از او، وارثانش فقط با ارثیهی تالیهای فاسد او توانستند سر پا بمانند.
نخستین بار در تاریخ ایران، ابتذال ایدئولوژیک با خمینی بر کرسی فسادگستری جلوس کرد.
برای نخستین بار در تاریخ ایران انحصارطلبیِ سیاسی، تمامیتخواهی مذهبی و تمامخواریِ اقتصادی در یک جوال جا شدند و تیغههای دروگر حرث و نسل گشتند. خمینی؛ قاتل امید در شورهزار یأس با داس مذهب و سلطنت مطلقه.
«قانون» که در تاریخ حیات بشر، تکیهگاه حقوق او شناخته شد و از انسان سوگند گرفت، توسط خمینی بردهی ولایت مطلق فقیه و قاتل آدمیت گشت.
«واژهها» که تجسمبخش اندیشه، رنگینکمان زبان و معبر ارتباط آدمیزادیاند، در عهد صدارت خمینی و وارثانش، شرمگینترین در ادبیات فارسی هستند. واژهی «اعتماد» ۴۶ سال بر صلیب حاکمیت از خمینی تا خامنهای بوده است.
اما در شورهزار این بیابان و فرهنگ طاعونزده، شاهکار چیست؟
هنر خمینیشناسی الماسیست که مردمگراییِ مبتذل، دجالیت اخلاقی، عوامفریبی مذهبی، زنستیزی و بیشعوری سیاسی در برابر پرتوهای رخشان آن بازارشان میشکند. از اینرو بزرگترین سرمایهی هر ایرانی، شناخت خمینی است. این پرافتخارترین و عالیترین سرمایهی انسانی، تاریخی، ملی، مردمی و ماندگار برای اکنونیان و درسها و توشهها برای آیندگان است.
مراحل تکاملیِ شناخت مدار مبارزه با خمینی به این واقعیت و ضرورت انجامید که تا مغز و نگرش خود را از اندیشه و ایدئولوژی مبتذل خمینی نزدایی و نسبت به ویروس دجالگراییِ سیاسی ــ مذهبیِ آن واکسینه نشوی، نمیتوانی با او و با وارثانش نبرد پایدار و ماندگار کنی؛ نمیتوانی با تمامیت آن مرزبندی کنی و از پی این نبرد، به شعور سیاسی برسی.
صحنهی سیاسی ایران از ۱۳۵۸ تا کنون را زیر ذرهبین ببر تا در جایجای و فصلفصل آن ببینی که خمینیزدگی چه بلاها بر هستیِ اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ آنان که او را همهجانبه نشناختند و خود را از او خالی نکردند، آورده است. از این منظر لازم است یکبار دیگر تاریخ معاصر ایران را با زدودن خمینی و خمینیصفتی، بازخوانی کنی تا از قضا یکی از علل اساسیِ عقبماندگی ایران را در ابتذال اتحاد شاه و شیخ بفهمی.
هنر خمینیشناسی یکی از شاخصهای شعور سیاسی در صحنهی داخلی و بینالمللیِ مرتبط با ایران است. این هنر و شعور میگویند از تمام ارزشها و معیارهای خمینی و وارثانش در امر سیاسی، فرهنگی، باور و اعتقاد، دین و حجاب، حکومت و وکالت و انسانشناسی دور و دور شو و خود را از پلشتیهای آنها بتکان.
این هنر و شعور میگویتد در برابر نکبت تاریخی و نحوست سنتیِ خمینیصفتی، جز مبارزهی سازمانیافته با محور نفی هرگونه دیکتاتوری، پاسخی متضمن قاطعیت نیست. این مبارزه را برای نفی تمامیت آن برگزین و پا به میدان رقم زدن رنسانس تاریخیِ ایران بگذار.
۱۲ خرداد ۱۴۰۴