انسان‌ها جدای از اسم، چهره، شغل و تخصص‌شان، خود را با چه چیزهایی به پیرامون و به دیگران معرفی می‌کنند؟ با اندکی تأمل در تجربه‌ها و دیده‌هایمان، پاسخ خواهیم داد که عموم انسان‌ها خود را با دو چیز یا دو نمود یا دو عنصر به بیرون از خودشان معرفی می‌کنند: یکی فرهنگ، یکی ارزش‌ها. فرهنگ و ارزش مکمل هم هستند، اما ارزش را می‌شود زیربنا نامید و فرهنگ را روبنا. 

ما انسان‌ها با راهنماییِ عواملی در ضمیر و ذهن‌مان، جاذبه‌ها و دافعه‌هایی داریم که تنظیم‌کننده‌ی نوع مثبت یا منفیِ رابطه‌هایمان با دیگران است. این تنظیم‌کننده، همان دستگاه ارزشیِ هر کدام از ماست؛ ارزشی که از طبقه، از خانواده و محل زندگی، از کیفیت رابطه با دیگران ــ مثلاً در مدرسه، دبیرستان، دانشگاه، محله و.. ــ و از جامعه و محیط مناسبات اجتماعی‌مان کسب کرده‌ایم.

در عین حال ما انسان‌ها با نوع سخن گفتن، نوع کلماتی که استفاده می‌کنیم، سطح نظم و انضباط در خانه یا محیط کار و به‌طور کلی رفتار فردی و اجتماعی‌مان، سطح فرهنگ‌مان را بروز می‌دهیم. پیداست که «فرهنگ» رابطه‌ی مستقیم با «ارزش‌ها» دارد و از آن تأثیر مثبت یا منفی می‌پذیرد.

بنابراین ارزش‌ها و فرهنگ‌ها، معرف همه‌ی انسان‌ها در مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تشکیلاتی و صنفی هستند. به‌تعبیر دیگر، ارزش‌ها و فرهنگ‌ها آینه‌های نشان‌دهنده‌ی تفاوت‌ها و شباهت‌های انسان‌ها در نوع رابطه‌ها و مناسبات‌شان می‌باشند.

حالا ببینیم «ارزش‌ها» چیست‌اند.

 

چیستیِ ارزش‌ها 

ارزش‌ها والاترین معناها و مفاهیم هستند. 

ارزش‌ها نگاهبانان حریم حقیقیِ «عشق» به‌معنی نثارکننده و بخشنده هستند. به مادران نگاه کنید؛ بی‌نظیرترین تجلیِ حریم حقیقیِ عشق‌ و تبلور والاترین ارزش‌های انسانی‌ا‌ند.

ارزش‌ها ستون‌های نگاه‌دارنده‌ی «انسانیت» ما هستند؛ به‌خصوص در دنیایی که گاهی شاهدیم بازار سلاخیِ منزلت انسان است. 

ارزش‌ها لمس‌شدنی نیستند، اما با بیش‌ترین حساسیت، حس و فهمیده می‌شوند. ما همواره عملکرد ارزش‌ها را در روابط و مناسبات خودمان و دیگران می‌بینیم. 

ارزش‌ها چراغ‌های راهنما و روشنگر رسالت و مسؤلیت انسان‌ها در قبال دیگران و سرنوشت آن‌ها هستند.    

ارزش‌ها معانی و مفاهیم پیونددهنده‌ی وظیفه‌ی شخصی با مسؤلیت‌پذیریِ اجتماعی هستند. 

ارزش‌ها بسیار شبیه بلورهای تاباننده‌ی پرتوهای انتخاب و تغییر برای غلبه بر ظلام بردگی و عادت هستند.  

ارزش‌ها معیارهای تمیزدهنده‌ی اصالت از ابتذال هستند. 

هنگامه‌هایی هستند که ما باشوق‌ به جانب مقصود و معبودمان ــ مثلاً آزادی، برابری، عدالت اجتماعی ــ می‌رویم و برایش مبارزه می‌کنیم، اما همیشه به «سرزنش‌های خار مغیلان»[1] برمی‌خوریم. در این مواقع، ندایی مثل هاتفی ندیدنی از درون‌مان ما را به نشکستن و نگسستن فرامی‌خواند. نام این بانگٍ به‌ظاهر نهان و غایب و همیشه و همه‌جا آشکار و حاضر در وجود ما چیست؟ اسمش «ارزش‌ها»ست که ویژگی‌هایش را یادآور شدیم.

جهان و جامعه و کلاً هستی‌یی که ما در آن به سوی هدف‌مان فعالیت می‌کنیم، همواره چالش‌خیز است. گاهی در همین فعالیت‌ها به مصاف با دیکتاتوری‌ها می‌رویم. طبیعی است که در این نبرد، گاه با کشاکش بود و نبود مواجه می‌شویم. آن یار و یاری‌رسان که از اندیشه و ضمیرمان برمی‌خیزد و توان غلبه بر «نبود»ها را به تصمیم و اراده‌مان می‌بخشد، نامش «ارزش‌ها»ست.

وقتی این وجوه یا جنبه‌های مثبت و متعالیِ ارزش‌ها را برمی‌شمریم، تجربه‌ها و دیده‌هایمان در تاریخ جهان‌ می‌گویند همواره در مقابل این‌ها، ضد ارزش‌ها هم هستند. این درست است؛ چرا که اساساً درگیری‌ها، تصادم‌ها، اختلافات، زد و خوردها و جدایی‌ها و...همه و همه به‌‌خاطر تفاوت در ارزش‌ها یا ضد هم بودن ارزش‌هاست. مثلاً ارزش‌های یک نظام یا حکومت مستبد و یک تفکر استثمارگر با ارزش‌های یک فرد یا گروه آزادی‌خواه و ضد بهره‌کشی، زمین تا آسمان با هم متفاوت‌اند و همواره در نبرد و کشاکش. پس جهان ما صحنه‌ی نبرد ارزش‌های انسانی ــ متعالی و ضد ارزش‌های دیکتاتوری و استثماری است.

تصویری از «ارزش‌ها» و کارکردشان در مناسبات فردی و اجتماعیِ انسان‌ها نشان داده شد. مشخص شد که هیچ انسانی نیست که ارزشی یا ارزش‌‌هایی را از خود بروز ندهد و خود را با آن‌ها معرفی نکند. می‌توانیم از حیطه‌ی افراد فراتر برویم و بگوییم هیچ دولت و گروه و تشکلی نیست که خود و کارنامه‌اش را با چگونگیِ ارزش‌هایش معرفی نکند و نشناساند.

شهریور ۱۴۰۳ 

 
[1] «در بیابان گر به‌شوق کعبه خواهی زد قدم ــ سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان، غم مخور» (حافظ)