اواخر سال ۱۳۵۸ و سال ۱۳۵۹ حزب جمهوری اسلامی و سردمداران خط توده ــ اکثریتی در اتحاد با هم تلاش می‌کردند لیبرال‌ها را تضاد اصلی صحنه‌ی سیاسی ایران جلوه دهند. این در حالی بود که تمرکز مطلق قدرت و تصمیم‌گیری در ید ولی فقیه بود. 

اکنون که نتایج چنان مواضعی، در سرنوشت همه‌ی طرف‌ها روشن شده است، این پرسش پیش می‌آیدکه کدام‌شان بیشتر آب به آسیاب ولی فقیه می‌ریختند و به تداوم سلطه‌ی آن خدمت می‌کردند؟ 

حزب جمهوری اسلامی خودش گوشت تن نظام بود، یعنی تعیین تکلیف بود؛ اما هم‌خطان حزب چماق‌داران در بیرون نظام بودندکه فضاسازیِ سیاسی و تبلیغی به‌نفع سلطه‌ی ارتجاع را پیش می‌بردند. مجاهدین خلق بر ضرورت مبرم آزادی تأکید داشتند و ارتجاع حاکم و سرکوب‌گر و چماقدار را تضاد اصلی می‌دانستند. ولی متحدان حزب چماق‌داران این فکر و سیاست را رواج می‌دادند که مشکل اصلی ایران، نبودن آزادی و حقوق بشر و دموکراسی نیست، بلکه لیبرال‌ها مشکل عمده و پایگاه امپریالیسم هستند!

 این حرف را البته خمینی، سپاه پاسداران و حزب جمهوری اسلامی هم می‌زدند، ولی حرف این‌ها برای مخاطب، تعیین تکلیف بود. اما خط توده ــ اکثریتی این حرف‌ها را جلای اصلاح و ترقی و جبهه‌ی جهانیِ سوسیالیستی می‌داد و فضای سیاسی را مشوش می‌کرد. 

پس از سرفصل ۳۰ خرداد و آتش گشودن خمینی به تظاهرات نیم میلیونی مردم تهران هم، خائنان توده- اکثریتی همراه حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران و کمیته‌ها، شکارچیان و سرکوب‌گران خط مقدم ارتجاع آخوندی ــ و در برخی موارد بازجویان ــ علیه هر مجاهد و مبارز آزادی‌خواه شدند.

 

قصدمان از یادآوری این نمونه‌ی تاریخی چیست؟ [می‌گوییم «تاریخی»، چون زمان آن گذشته، ثبت شده است و جای تردید در رخداد و استناد آن نیست.] 

چنین وضعیت سیاسی در ایران ــ آن قسمت که به بازی‌های درون حاکمیت برمی‌گردد ــ مشمول فضاسازی‌های اصلاحاتی‌ها برای جلب توجه مخاطبان به امید اصلاح حاکمیت ولایت فقیه است. وجه مشترک این قیاس را باید در فضاسازیِ آن‌ها برای حداکثر تلاش در جهت منحرف کردن اصل موضوع در صحنه‌ی سیاسی ایران، چه داخلی و چه بین‌المللی دانست. 

اشاره کردیم به انرژی‌گیری، وقت‌گیری و فضاسازی در جهت ایجاد اعوجاج یا انحراف از اصل موضوع میان مردم و حاکمیت، با هدف به‌تأخیر انداختن تغییر بنیادین و همه‌جانبه و مطلوب منافع ملی و مردم ایران.

 

تمام تلاش اینان این است که در داخل و خارج ایران فضاسازی کنند و جا بیندازند که این رژیم هیچ جایگزین در بیرون خود ندارد و تنها راه، اصلاح از طریق نیروهای وفادار به نظام در درون آن است.

اینان سنگ تمام می‌گذارند که اثبات کنند قیام‌های سیاسی و اعتراضات اجتماعی و صنفی فایده ندارد و باید از در مذاکره و اصلاح درون حاکمیت وارد شد. به‌همین خاطر از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند که قیام و اعتراضی بزرگ و سراسری شکل نگیرد و روند حوادث سیاسی و اجتماعی ایران همواره معطوف به درون حاکمیت مصادره شود.

اینان تمام تقلای ممکن را صرف می‌کنند تا هر عنصر و تشکل و نیروی بیرون نظام آخوندی ــ به‌خصوص جوانان و دانش‌آموزان و دانشجویان ضد ارتجاع ــ را به یأس و سرخوردگی از قیام کردن و تغییر رژیم سوق دهند.

 

اینان از نداشتن پایگاه سیاسی و اجتماعی حاکمیت آخوندی در جامعه‌ی ایران، در وحشت به‌سر می‌برند. از این‌رو تمرکز تلاش‌شان بر این است که دولت پزشکیان چند اقدام اقتصادی و صنفی انجام دهد تا بلکه دل مردم به‌دست آید. با این‌حال ایمان خودشان هم مثل بید می‌لرزد که کفگیر به ته دیگ رسیده است و بعد از «۴۵ سال، ابرمشکلات کشور حل نمی‌شوند». روزنامه حکومتی جهان صنعت در شماره ۱۴ آبان ۱۴۰۳ شمه‌ای از این وضعیت را گزارش کرده است:   

«عمر دولت مسعود پزشکیان به یک‌صد روز رسیده و اگر از افرادی که به او رأی داده‌اند سؤال شود که چه تغییری در وضعیت شما رخ داده، به‌احتمال زیاد پاسخ خواهند داد که هنوز هیچ تغییری در وضعیت کشور به‌وجود نیامده است...نتیجه‌ی 45 سال حکمرانی چه بوده و چرا ابرمشکلات کشور حل نمی‌شوند و هر روز شرایط سخت‌تر از روز قبل می‌شود؟»

 

آیا با گذشت نزدیک به ۴۶ سال از تمام آزمایشات و مانورهای اصلاح‌ناپذیریِ حاکمیتی با سلطنت مطلقه‌ی ولی فقیه، این رویکردها از روی بلاهت است یا انتخاب عامدانه‌ی خیانت به رنج‌های متراکم‌شده‌ی سال‌به‌سال مردم ایران بر اثر بازی‌های سیاسیِ جناحی و جناییِ باندهای حکومتی؟ این‌هم نشانی اذعان متقن خودشان به اصلاح نشدن و باز اصرار عامدانه بر اصلاح از درون:

«رؤسای‌جمهور به مردم گفته‌اند دولت تصمیمی گرفته که بسیار مهم و سرنوشت‌ساز بوده و مشکلات را حل خواهد کرد، اما بعد از مدتی دوباره به همان نقطه‌ی اول بازگشتیم.» (همان)

 

زنده‌یاد برتولت برشت جمله‌ای قصار و ماندگار از خود به‌جای گذاشته است که گویای وضعیت دقیق اصلاحاتی‌های حکومتی است که در سه دهه‌ی گذشته جز «تبه‌کاری» در حق منافع ملی و مردم ایران، کارنامه‌ای نداشته‌اند:

«آن که حقیقت را نمی‌داند نادان است، ولی آن که می‌داند و انکار می‌کند، تبه‌کار است.»

۱۵ آبان ۱۴۰۳