«من بودم
و شدم.» ــ احمد شاملو
 
این پیام عید و نوروز است: از بودن به شدن. «بودن» به مفهوم عادت به هر آن‌چه که هست و «شدن» به مفهوم هجرت به آینده‌ی دگرگون‌ساز. بدین‌گونه، عید و نوروز پل عبور از گذشته به آینده‌اند. جوهر تبریک به یکدیگر و شادمانی چهره‌ها به‌خاطر هم‌پیوند شدن احساس و عواطف و نیاز انسان با دگرگونیِ دوران‌ساز طبیعت و نوید عبور به جانب خجسته‌گی‌ها و میمنت‌هاست. 
 
 بهار اگرچه در تقویم تکرار می‌شود و بر گرد نقطه‌ی پرگار زمان می‌گردد، اما رویش ناگزیر جوانه و عبور گل سرخ‌اش از سیم‌های خاردار، فقط پیام به انسان‌ اجتماعی‌ست تا نمادهای جاودان طبیعت را الگوی آرمان زیباساز هستیِ خویش کند. از همین پیام و مفهوم رهایی‌بخش است که انقلاب‌های اجتماعی در پی دگرگونی از سکون و تسلیم زمستانی به خروش و رویش بهارانی هستند. با همین پیام و مفهوم است که عرفان، هنر، ادبیات، شعر و موسیقی بر اصالت طبیعت انسانی و رسالت و آرمان یگانگی‌ تکیه دارند. این‌گونه است که هر نوروز و بهار تازه، پیامی اجتماعی می‌دهند که فقط آمدنی نیستند، بلکه شدنی‌ و انتخاب نوعی زیستن‌اند‌. 
 
 بدین‌گونه، نوروز و بهار با هر تولد و دگرگشت سالی، بشارت دهنده‌اند، پنجره‌ها می‌گشایند، راه آب می‌زنند، عطر شکوفه می‌افشانند، عود می‌پراکنند، نو می‌پوشانند، رقص می‌انگیزند،  هفت‌سین می‌چینند و این‌همه را، انسان اجتماعی می‌شوند و قرن در پی قرن می‌روند و می‌شوند «فلسفه‌ی نوروز» و پیک خجسته‌ی «آزادی». 
 
بدین سبب است که بهار خودگردان طبیعت الگوی بهار اجتماعی انسان می‌شود. جامعه‌یی که بهارینه و سبزینه و نوروزانه کردنش کار انسان نوگزین اجتماعی با رسالت تاریخی‌اش است. ریشه و اساس انقلاب‌های اجتماعی و مددگیری‌شان از رویش ناگزیر طبیعت را در این گزینش انسان اجتماعی و رسالت تاریخی‌اش باید جست. 
بدین سبب است که هیچ دیکتاتور و خودکامه‌یی توان گسستن پیوند بهار طبیعت و نوروز با حیات اجتماعی انسان را نداشته است و نخواهد داشت.
 
نوروز و بهار توأم با مژده‌بخشیِ هوای دلپذیر و رویش ناگزیر، همیشه یادمان‌ساز و ارجاع‌دهنده‌اند؛ از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ با که‌ها آمده‌ام؟ راهی این راه که بود؟ 
این پرسش‌ها همواره انسان اجتماعی را ارجاع می‌دهند به آنان که غایب‌اند ولی همیشه حاضر در هفت‌سین‌های نوروزهای مداوم: گل‌های سرخ و شقایق‌های سرفراز راه آزادی و زندانیان سیاسی. آنانی که وارثان عشق و خاطره و زندگی و آرزوها و مقاومت و مبارزه‌شان هستیم. 
آنانی که در تاریخ پرکشاکش میان جبر و اختیار، اسارت و رهایی، خودکامه‌گی و آزاده‌گی و فاصله طبقاتی و عدالت اجتماعی،  همواره نوروز و عید  و بهار را نمایندگی کرده‌اند و پیونددهنده‌های انسان اجتماعی با سمبل‌های معنابخش هستی‌اش هستند: بنفشه، شقایق، رازقی، ‌لاله، گل سرخ.
آنانی که به‌قدمت ۱۲۰ سال، نسل به نسل، بهار و نوروز را اندیشه‌یی شده‌اند که پابه‌پای رویش ناگزیر طبیعت، زنجیرهای اسارت و بردگی و تسلیم به دیکتاتوری‌های موروثی را گسسته‌اند و می‌گسلند. 
آنان که سمبل بهار مقاومت و قیام‌اند. آنان که در پیوندی آرمانی و تاریخی با رویش و شکوفایی و خرمی، هفت‌سین نوروز مقاومت و قیام را در ۴۴ سال گذشته در ایران‌زمین برنچیده‌اند. 
 
 نوروز ۱۴۰۲، اجتماعی‌ترین نوروز چهار دهه‌ی گذشته است که با رویش قیام ۱۴۰۱ و پیام اجتماعی و بالنده‌ی آن گسترده شده است. این نوروز با پیام نمادهایش به انسان اجتماعی، فلسفی‌ترین پیوند را با تغییر ناگزیر و در تقدیر ایران‌زمین متجلی کرده است. از این رو پاسخ شایسته به تجلی نوروز و بهار در حیات اجتماعی ایران‌زمین، برچیدن تاریک‌ترین فصل‌های یلدایی و ذوب کردن زمستان دیکتاتوری ولایت فقیهی است.