جنبش سراسری سرنگونی نظام ملایان به مرحله‌ی تعیین تکلیف ماهیت و هویت همه‌ی نیروها ــ چه متشکل و چه منفرد ــ رسیده است. یکی از میدان‌های مهم آزمایش برای تعیین تکلیف ماهیت و هویت هر نیرو یا فرد، میزان تطابق گفتار و رفتار در مرزبندی با هر نوع دیکتاتوری و میزان پایبندی به دموکراسی است.
در این عرصه، دو شاخص برای تعیین میزان تطابق میان گفتار و رفتار وجود دارد: دیکتاتوری سلطنتی و دیکتاتوری فقاهتی. سطح و میزان مرزبندی با این دو دیکتاتوری، هم روشن‌کننده‌ی میزان تطابق گفتار و رفتار درباره‌ی دموکراسی است و هم آشکارکننده‌ی ماهیت و هویت نیروها و افراد.
 
با این شاخص‌ها باید از رضا پهلوی پرسید که چرا از پاسخ صریح و روشن درباره‌ی اعمال و پرونده‌ی سیاسیِ پدر بزرگ و پدرش طفره می‌رود؟ چرا هیچ مرزبندی با گذشته‌ی پادشاهیِ دو دیکتاتور ندارد و اساساً چرا کرباس پادشاهی‌خواهی را قیچی نمی‌کند؟ آیا این دورزدن‌های قضاوت‌های جامعه‌شناسانه و صریح تاریخ درباره‌ی پدر بزرگ و پدرش، گویای پیوند نداشتن با دموکراسی و آزادی و بازی با کلمات و حرافی بی‌هزینه نیست؟ دقت کنید:
تلویزیون کیهان لندن، ۲۸ بهمن ۱۴۰۱: «خیلی‌ها که پدر شما را می‌شناسند می‌گویند خیلی اشتباهات آن‌موقع صورت گرفته. به‌نظر شما آن‌موقع چه بوده؟».
رضا پهلوی: «خیلی چیزها که در گذشته اتفاق افتاد، فکر کنم تاریخ قضاوت خواهد کرد».
 
 آیا رضا پهلوی نمی‌داند که حکومت پدرش محصول کودتای استعمار و ارتجاع بوده و تاریخ درباره‌ی انبوه اسناد مستند و ثبت‌شده‌‌ی جنایاتش قضاوت کرده است؟ آیا رضا پهلوی نمی‌داند که تاریخ، کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ را ثبت، مستند و قضاوت کرده است و جای هیچ ابهامی نیست؟ [کشتار مردمی بی‌پناه و بی‌سلاح که آن‌موقع فقط خواستار اصلاح حکومت شاه بودند.]
آیا تاریخ، شکنجه‌ و سلاخی زندانیان سیاسی را در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ ثبت، مستند و قضاوت نکرده است؟ آیا تاریخ، تیرباران زندانیان سیاسی توسط ساواک و عنوان کردن کشته شدن زندانیان حین فرار را در روزنامه‌های زمان شاه ثبت و قضاوت نکرده است؟ آیا تاریخ، کشتار مردم ایران به‌دستور شاه را در اواخر سال ۵۶ و تمام سال ۵۷ ثبت، مستند و قضاوت نکرده است؟ [مردمی که فقط با تظاهرات و شعار دادن، نخست خواستار اصلاح و سپس تغییر حکومت بودند.]
آیا تاریخ، سوزاندن زنده‌زنده‌ی کریم‌پور شیرازی را به‌دستور دربار شاه ثبت، مستند و قضاوت نکرده است؟ آیا تاریخ، جلسات مجلس شورای ملی در مرداد و شهریور و مهر ۱۳۵۷ را که برخی نمایندگان، پرونده‌های فساد نظام آریامهری را رو می‌کردند و تمام روزنامه‌ها ثبت و مستند کرده‌اند، قضاوت نکرده است؟ آیا جنایات شعبان بی‌مخ و دارودسته‌‌‌ی اوباش همراه او تحت فرمان و نظارت دربار محمدرضا شاه را تاریخ در ده‌ها کتاب و مستند تلویزیونی و روزنامه‌ها ثبت نکرده است؟ آیا تاریخ، سلطه‌ی تیغ خون‌ریز سانسور توسط ساواک و درباره شاه را ثبت و قضاوت نکرده است؟ آیا خود محمدرضا شاه در ۱۲ آبان ۱۳۵۷ با صدا و تصویر خودش در تاریخ، ثبت و مستند نکرد که مسؤل اول فساد بوده و صدای انقلاب دادخواه مردم ایران را شنیده است؟ آیا محمدرضا شاه میلیون‌ها تومان از سرمایه‌ی غارت‌شده‌ی مردم ایران را با خودش از ایران خارج نکرد و پس از مرگش به رضا پهلوی داده نشد؟ آیا تاریخ این‌ها را ثبت و مستند و قضاوت نکرده است؟ آیا تاریخ، مستندات جنایات ساواک را که مجریانش شرح و توضیح داده‌اند، ثبت و قضاوت نکرده است؟
 
آیا این‌ها که اندک‌نمونه‌های ثبت‌شده و برجسته‌ی یک تاریخ فقط ۲۵ ساله هستند، مفهوم جامعه‌شناسانه‌ی «قضاوت تاریخ» را گویا نیستند؟
آیا رضا پهلوی این‌ها را ندیده و نمی‌داند یا شارلاتانیسم و پلشتیِ دروغگوییِ موروثیِ همه‌ی دیکتاتورها و نوچه‌هایشان، تنها ارثیه‌ی تهی بودن از وجدان و اخلاق و شرافت است؟
آیا این رفتار آگاهانه‌ی رضا پهلوی در حواله دادن جنایات ثبت‌شده‌ی پدرش به یک تاریخ موهوم، عیناً منطبق بر نپذیرفتن مسؤلیت کشتار مردم ایران و کور کردن آنان در قیام‌های پیشین و جاری توسط خامنه‌ای و کارگزاران جمهوری اسلامی نیست؟

۱۰ اسفند ۱۴۰۱