قسمت پنجم: سرنوشت نسلها را انتخابهایشان تعیین میکند
بخش دوم
سرنوشت مسیرها و نسلها با انتخابهایشان
بدون آنکه بخواهیم جزئیات پرپیچوخم یک مسیر ۴۴ ساله را شرح دهیم، باید تأکید کنیم که هرچه در این سالیان در ایران و در بین این طیفها رخ داد، مصاف بین وفاداری بر اولویت آزادی با اولویتی دیگر بود. با چند مثال، به نتیجهی این مصاف و سرنوشت هر طیفی از آن نسل میرسیم. دقت کنیم در جامعهیی که بیش از ۱۲۰ سال درگیر انواع «استبداد» است و هیچ اولویت دیگری جز «آزادی» نمیتواند نجاتش دهد، وقتی این اولویت اشتباه تشخیص داده میشود یا اسیر منافع شخصی و مذهبی و گروهی میگردد، چه بر سر راهیانش میآورد. در این مثالها ــ که بارها هم تکرار شده ولی هنوز آینهی عبرت تاریخاند ــ شاهد دو سرنوشت متفاوت و حیرتانگیز در انتخاب اولویتها هستیم. این نمونهها میگویند انسان یا گروه انسانی هرچقدر هم که شناخت و آگاهی داشته باشد، در نهایت، این انتخابهایش هستند که سرنوشتاش را تعیین میکنند. این نمونهها را فقط از منظر وفاداری به اصل «آزادی» و انتخاب اولویت آزادی یا نقض آن و نتیجهی نهایی هر کدام، دنبال کنید.
۱ــ خمینی در قانون اساسی، تاج ولایت مطلقهی فقیه را روی سر خودش گذاشت. ملیگرایان و حزب توده به قانون اساسی رأی مثبت دادند. مجاهدین و چریکهای فدایی رفراندوم قانون اساسی را تحریم کردند.
۲ــ خمینی از فردای ۲۲ بهمن مدام هیزم به تنور صدور انقلاب اسلامی به عراق و سپس منطقه میریخت. ملیگرایان گاهی به نعل میزدند و گاهی به میخ و موضع صریح در مقابل خمینی نمیگرفتند. حزب توده سخت حامی مواضع ضداستکباری امام خمینی بود. مجاهدین نسبت به این دخالتها در کشورهای دیگر و عواقب سنگینشان علیه منافع ملی ایران هشدار میدادند.
۳ــ با بالا گرفتن جریان چماقداری و حاکم شدن آن بر سیاست جاری خمینی علیه آزادیها، مجاهدین متمرکز شدند بر حق آزادی و مقابله و افشاگری علیه سیاست چماقداری و قمهکشی. سازمان چریکهای فدایی از پاییز ۵۸ گاهگاهی مواضعی میگرفت که اولویت آزادی را کمرنگ میکرد. از آن مواضع که در لابهلای مقالههای نشریه «کار» بیرون میزد، تمایل به مواضع حزب توده احساس میشد. این موارد آنقدر ادامه پیدا کرد که نشریه «کار» به مجاهدین بر سر اصرارشان علیه چماقداری و تأکید مدام بر حق آزادی، ایراد میگرفتند. مجاهدین در یک بیانیهی مفصل تحلیلی، ضمن تشریح شرایط سیاسی و تعادل قوای نیروها و حاکمیت، به نویسندگان نشریه «کار» هشدار دادند که در دام اپورتونیست راست متحد ارتجاع ــ که منظور حزب توده بود ــ نیفتند.
در اردیبهشت ۱۳۵۹ حین ملاقات نماینده سازمان چریکهای فدایی با محمدحسین بهشتی، تغییر مواضع این سازمان اعلام شد. انشعاب در این سازمان منجر به تشکیل دو گروه اکثریت و اقلیت شد. اکثریت همراه حزب توده و حزب جمهوری اسلامی شد و «امام خمینی» را «ضد امپریالیست» نامید!
۴ ــ شعلهی جنگ در اواخر شهریور ۱۳۵۹ بالا گرفت. بالاخره تحریکات و دخالت مستمر خمینی در عراق، منجر به حملهی پیشدستانهی دولت عراق شد. همه علیه این تهاجم موضع گرفتند و به مقابله با ارتش عراق رفتند.
۵ ــ جریان چماقداری و کتاب و نشریهسوزانی و دستگیری و کشتن مجاهدین حین فروش نشریه، از اواخر ۵۸ تا خرداد ۵۹ آنقدر شدید شده بود که مسعود رجوی در گردهمایی ۲۲ خرداد در امجدیه، از مجلس و دولت خواست که این اوضاع را تعیین تکلیف کنند و از آنها پرسید «چه باید کرد؟». خمینی روز ۴ تیر همان سال گفت: «دشمن نه آمریکا است، نه شوروی، نه اسرائیل. دشمن همینجا زیر گوش خودمان است». و حکم مذهبی داد که «منافقین از کفار بدترند»! مجاهدین نیمهمخفی شدند و تمام دفاتر و مراکز و نشریهشان را تعطیل کردند.
۶ ــ از پاییز ۵۹ که مجاهدین دوباره نشریهشان را منتشر کردند، دستگیری و کشتارشان ادامه پیدا کرد. از اردیبهشت ۶۰ به بعد دیگر نمیشد فعالیت سیاسی داشت و حتی نشریه چاپ کرد. تا آن موقع مجاهدین که در چهارچوب قانونی فعالیت داشتند، بیش از ۵۰ کشته داده بودند. هرچه هم نامه و شکایت رسمی و قانونی مینوشتند، هیچ فایدهیی نداشت و هیچکس پاسخگو نبود.
۷ ــ روز ۳۰ خرداد ۶۰ مجاهدین یک تظاهرات اعتراضیِ بزرگ نیمملیونی در تهران برگزار کردند تا شاید خمینی صدایشان را بشنود و به خواستههای آنها توجه کند. خمینی اما به پاسداران فرمان تیر و شلیک داد. تظاهرات به خاک و خون کشیده شد و صدها تظاهرکننده دستگیر شدند. همان شب ۱۲ دختر و پسر جوان که هویتشان هم اعلام نشده بود، توسط اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی اعدام شدند. مجاهدین از فردای ۳۰ خرداد اعلام مبارزه مسلحانه کردند.
حزب توده و اکثریت، تظاهرات ۳۰ خرداد را محکوم کردند و در ادامهی اعدام مجاهدین و کشتار آنها در خیابانها و زندانها، به لاجوردی و پاسداران تبریک میگفتند. آنها در پیشرفت خودسپاریشان به امام ضدامپریالیست، با پاسداران در لو دادن و دستگیری مجاهدین همکاری میکردند.
۸ ــ روز ۳ خرداد ۱۳۶۱ عراق از خرمشهر عقبنشینی کرد و خواستار آتشبس شد. خمینی گفت «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» و «فتح قدس از طریق کربلا»! ملیگرایان باز هم راه میانه را رفتند و ادامهی جنگ را باصراحت و واضح محکوم نکردند. مجاهدین ادامهی جنگ را ضدمیهنی و تجاوزکارانه دانستند و خواستار آتشبس فوری و اجرای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شدند. حزب توده و اکثریت، از «جنگ میهنی» و «ضد امپریالیستی» حمایت کردند.
در پناه و سایهی این جنگ، کشتار شبانهی زندانیان سیاسی بدون وقفه ادامه داشت.
۹ ــ اوایل بهمن ۱۳۶۱ در یک شب، با حملهی پاسداران و امنیتیهای جمهوری اسلامی به خانهها و مراکز حزب توده، تقریباً تمام عناصر اصلی حزب دستگیر و زندانی شدند. مسعود رجوی در پاریس، این حمله و دستگیریها را محکوم کرد و از مجامع بینالمللی خواستار فشار بر جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق این زندانیان شد. با این حمله، رهبران و اعضای بالای اکثریت هم به شوروی و کشورهای همسایه پناه بردند. تشکیلات حزب توده و اکثریت ازهم پاشید و متأسفانه بخشی از آن نسل برآمده از انقلاب ۵۷ به بیراهه و سردرگمی و انفعال کشیده شد.
۱۰ ــ خمینی در تابستان ۶۷ فتوای قتل عام هزاران زندانیان سیاسیِ دارای حکم را صادر کرد و اجرا کردند. زندانیان سیاسی بین وفاداری بر آرمان «آزادی» یا ندامت از آن، مخیر شده بودند. سیاست جهانی با آنکه در جریان جزئیات این قتل عام قرار گرفت اما چشمانش را بست و از کنار آن به نفع رابطهی اقتصادی و سیاسی با جمهوری اسلامی گذشت. مجاهدین خلق از شهریور ۱۳۶۷ به بعد، دادخواهی قتل عامشدگان ۶۷ در کانون فعالیت حقوق بشری و دیپلماسیشان قرار گرفت. بسیاری شخصیتها و گروههای ایرانی از کنار آن گذشتند. بسیاری از مردم ایران در جریان این قتل عام قرار نگرفتند. خبر رسمیاش هم از جانب حاکمیت تا مرداد ۱۳۹۵ که نوار منتظری انتشار یافت، مخفی نگه داشته شد.
۱۱ــ با مرگ خمینی و سر کار آمدن رفسنجانی، سیاست جهانی دنبال معامله با او راه افتاد و چشمانش را بر نقض حقوق بشر در ایران بست. بسیاری گروههای ایرانی در داخل و خارج کشور چشم امید به رفسنجانی بستند. مجاهدین خلق و طیف سیاسی آزادیخواه ایرانیان که مرزبندی قاطع با کلیت نظام ولایت فقیه داشتند، رفسنجانی را یک روباه جنایتکار معرفی کردند و هشدار دادند که در دام بهاصطلاح «رفرم» آن نیفتند. با صدارت رفسنجانی، دورهیی از تروریسم بینالمللی و گروگانگیری شروع شد. سیاست جهانی به دادن امتیاز به جمهوری اسلامی روی آورد.
۱۲ ـ مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران بههمراه طیف ایرانیان دارای مرزبندی با نظام ملایان، از سال۶۰ تا قیام خرداد ۱۳۸۸ تنها هماورد نظام ولایت فقیه در عرصههای داخلی، بینالمللی، حقوقی، دیپلماسی و دادخواهی بودند. از آن طیفهایی که در فردای ۲۲ بهمن نام بردیم، فقط نبرد تمامعیار بین مجاهدین خلق و نظام خمینی ماند. مجاهدین هزاران کشته و اسیر از همان نسل برآمده از انقلاب ۵۷ در وفاداری به اولویت «آزادی» نثار کردند. آنها پس از این ضربهها، به بازسازی و حفظ تشکیلاتشان پرداختند؛ چرا که از فردای ۲۲ بهمن به بعد، دو اصل بودند که رمز موفقیت و ماندگاری مجاهدین شدند: الف ـ وفاداری مشترک بر اولویت «آزادی» تا رهایی ایران از ارتجاع آخوندی. ب ـ داشتن تشکیلات بهعنوان ظرف ضروری استمرار مبارزه و تلاش جمعی برای حفظ آن.
۱۳ ــ در ۲ خرداد ۱۳۷۶ که محمد خاتمی رئیس جمهور شد، تقریباً چندان گروه و سلبریتی ایرانی داخل و خارج کشور و دولتها جهانی نمانده نبود که دهانش برای اصلاح شدن جمهوری اسلامی آب نیفتد! تنها مجاهدین و طیف سیاسی دارای مرزبندی با نظام ملایان بودند که گفتند « افعی ولایت فقیه کبوتر نمیزاید».
هشت سال آب در هاون کوبیدن افتادگان پشت سر خاتمی و هشت سال هم پشت سر روحانی لازم بود تا بفهمند که وقتی اولویت «آزادی» را قربانی منافع تا نوک دماغشان میکنند، هم آب به آسیاب عمر نظام میریزند، هم از قتلهای زنجیرهیی دگراندیشان، هم از گماشتن محمود احمدینژاد و سپس ابراهیم رئیسی و سلطهی مطلق ولایت فقیه سر درمیآورند. نشانیِ عبرت روزگارش میشود هوشیاریِ کمنظیر و تاریخیِ مجاهدین خلق در پایداری بیتزلزل بر اولویت «آزادی» که راهنما و معیار تشخیص هر مار و مور و دسیسهیی در دنیای سیاست است.
۱۴ ــ جا دارد به نقش ویژهی مسعود رجوی در وفاداری نسلهای پیوسته به مجاهدین خلق اشاره شود. او بلافاصله پس از آزادی از زندان در ۳۰ دی ۱۳۵۷، در یک سخنرانی کوتاه بر دو نکتهی مهم تأکید کرد: یکی نواقص انقلاب ۵۷ که نباید از تهدید خودبخودیگرایی آن غافل بود و یکی هم پاسخ به ضرورت آزادی.
او همواره در این ۴۴ سال، وظایف انسانی و ملی و تاریخیِ تکتک مجاهدین را بر وفاداری به آزادی، وفای به پیمان با مردم ایران و استواری بر میثاق با شهیدان راه آزادی تأکید و تکرار کرده است.
واقعیت این است که رهبری مسعود رجوی توانست مجاهدین را از بسیاری پیچوخمهای سرسخت تاریخی و سیاسی و ابتلائات سنگین و گاه طاقتفرسا بر سر راه مجاهدین از دههی ۵۰ در زندانهای شاه تا امروز در آستانهی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ عبور بدهد.
تصور کنید ظرافتهای درافتادن با غول مذهبی و سیاسی خمینی در آن زمانها که او را در ماه میدیدند، چه توان ذهنی و ایدئولوژیکی و چه دوراندیشیهای سیاسی و تشکیلاتی لازم داشت که مجاهدین با راهنماییهای مسعود رجوی از پس آنها برآمدند. مجاهدینی را تصور کنید که از ۳۰ خرداد ۶۰ به بعد در سراسر زندانهای ایران، در کوهها، در جنگلها، در منطقهی مرزی و سپس در پنج قارهی جهان پخش شدند. یک قلم نگهداری و راهنمایی این تشکیلات پخششده در پنج قاره در ۴۱ سال گذشته، بزرگترین مسؤلیتشناسی، عظیمترین رنج انسانی و ارجمندترین هنر مسعود رجوی در تاریخ معاصر ایران است. نمونهیی که متأسفانه نظیرش را نه در مشروطیت داریم، نه در قیام میرزای جنگل، نه در نهضت مصدق و نه در مواردی که از ۲۲ بهمن تا کنون برشمردیم. این مسؤلیتشناسی و رنجهای انسانی و هنر رهبری مسعود رجوی بود که الگویی برای پایداری تاریخیِ نسل مجاهدین شد.
آنچه که در مصاف طولانی مجاهدین خلق با دیکتاتوری فقاهتی و حوزوی میدرخشد و در تاریخ ایران و وجدان بیدار جهان ثبت شده است، تعریف و انتخاب نوعی زندگیِ شرافتمندانهی سیاسی و اجتماعی از جانب نسلی از انسانهاست که همواره منطبق بر منافع ملی ایران با شاخص در آغوش گرفتن شاهدان آزادی، عدالت و برابری بوده است.
ویژگیهای تبارنامهی یک نسل
۱۵ ـ نسلی که در این ۴۴ سال، ساختار تشکیلاتی مجاهدین خلق را تشکیل داد، با چنین ویژگیهایی توانست در مبارزهی حرفهییِ سیاسی با حاکمیت ولایت فقیه پایدار بماند:
ــ ایدئولوژی و باور و اعتقادش را برای انسان خواست و نه انسان را برای ایدئولوژی.
ــ مشعل اولویت آزادی را در تمام مراحلی که یادآوری شد، در هیچ مرحلهیی از مبارزه بر زمین نگذاشت.
ــ شاهکار تاریخی این نسل، همواره تشخیص تضاد اصلی ایران یعنی دیکتاتوری بوده است. از این رو هرگز مغلوب و مرعوب بازیهای سیاسی و نمایشهای اصلاحات و هیاهوهای استحاله نشد.
ــ نسلی که از همان اول بعد از ۲۲ بهمن همواره بر سر دو راهی انتخاب بین مبارزه برای آزادی یا منافع فردی، منافع فردی را قربانی کرده است.
ــ این نسل از همان فردای ۲۲ بهمن، تضمین استمرار مبارزهاش را نظمپذیری، سازماندهیپذیری و جمعپذیری دانسته است.
ــ این نسل در یک مبارزهی حرفهیی و سرسخت و خونبار، خیلی فرصتهای زندگی، تخصص و آیندهداریِ شخصی را از دست داد. راهنمایی که همواره مجابش کرد، پایداری بر یک پرنسیپ سیاسی و تاریخی و پرداخت بهای آن در وفاداری به مبارزهیی همهجانبه است. آری، پرداخت مبارزهیی همهجانبه که لازمهی رهایی ایران از استیلای دیکتاتوریهای موروثی است. ای کاش این مبارزهی حرفهیی و همهجانبه، سرلوحهی نسلهای پیشین مبارز و رزمنده از مشروطیت تاکنون میبود تا هرگز سلسلهی دیکتاتورها که خمینی و خامنهای واپسین ورثهشان بوده و هستند، نمیتوانستند و نتوانند آرزوها و امیدهای مردمان یک میهن را اسیر مطامع قدرتپرستانه، جنسیتگرایانه، چپاولگرایانه و استثماری خود کنند.
۱۶ ـ تبارنامهی رنج و خون و مبارزهی این نسل از دههی ۶۰ به بعد، ذخیرهی خشم اکثریت مردم ایران و نسلهای دههی ۷۰ و ۸۰ بوده است تا در قیامهای ۷۸ به بعد بروز میدانی یافت و اکنون در قیام ۱۴۰۱ جریان دارد. تبارنامهیی که از اولویت مبارزه با استبداد سلطنتی در سال ۱۳۵۷ شکل گرفت، با وفاداری تاریخی به اولویت «آزادی» در مبارزه با خمینی جریان یافت و به ضرورت ملیِ سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه در استمرار قیام ۱۴۰۱ رسیده است.
پایان
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۲۲ بهمن ۱۴۰۱