تقدیم‌نامه‌ی رمان معروف «آن‌ها که زنده‌اند» [نوشته‌ی ژان لافیت] با عبارتی ماندگار از ویکتور هوگو آراسته شده است: «زنده آن‌هايند كه پيكار مي‌كنند؛ آنان كه جان و تن‌شان از عزمي راسخ آكنده است. آن‌ها که از شيب تند سرنوشت بالا مي‌روند. آن‌ها كه انديشمند به سوي هدفي عالي راه مي‌سپارند و روز و شب در خيال خويش يا وظيفه‌یي مقدس دارند يا عشقي بزرگ». 
 
انسان‌هایی هستند که شناخت‌شان، شتاب زمان را توقف می‌دهد تا درنگ کنی و از منظر نگاه، تفکر، فعالیت و آرزوهای آن‌ها به جهان، به انسان، به مفهوم زندگی و «بودن یا نبودن» بنگری.
اینان از عشق چندان باب سخن نمی‌گشایند، اما هرچه می‌بینند و وصف می‌کنند عاشقانه است.
انسانی‌هایی که استعداد شگرفی در شناسایی و کشف دلهره‌ها، تشویش‌ها و نگرانی‌های پرسه‌زننده در پیرامون‌شان دارند و خود پذیرای آن دلهره‌ها، تشویش‌ها و نگرانی‌ها می‌شوند.
  
اینان شکارچیان اصالت‌هایند. چرا اصالت؟ چون می‌دانند ماندگارترین ارزش‌های بشری از کدام سرچشمه‌ها می‌آیند که  توفان‌های این‌جهانی را یارای شکست و محوشان نیست. اصالت‌های جاودانی برای اینان، ستون‌های نگاه‌دارنده‌ی عشق، انسانیت،  هدف‌های عالیِ رهایی‌بخش، عدالت و یگانگی است. با پیوند با این اصالت‌هاست که انگار می‌دانند پیوندیابندگان به آرمان‌های اصیل بشری در کجاهای این جهان‌اند.
 
اینان در یأس‌انگیزترین لحظات اتحاد جباریت مستقر و مماشات مستمر، روحی سرشار از امید دارند و خوش‌بین به طلوع ناگزیر آینده‌اند. از این رو اعتقاد به پیروزی فرزند انسان، محور تفکر و فعالیت‌شان است.
اینان انگار از کودکی از زلال چشمان و نگاه‌شان آن‌گونه محافظت کرده‌اند که پلیدی‌های این‌جهانی هرگز در آن‌ها رسوخ نکرده‌ و جایی برای گنجایش نداشته‌اند و ندارند.
 
اینان کاشفان حقوق بنیادین بشر هستند. انگار منشور حقوق بشر را از روی صفحه‌ی مغز و حافظه و آرزوها و از روی کتیبه‌ی منش و منشور زیستن آن‌ها نوشته‌اند.
اینان «فروتنی» را از سکونت در کتاب‌ها و نیز اندرزهای صوریِ اخلاقی نجات می‌دهند و از عجین بودن مداومش با گفتار و پندار و رفتارشان، یاد می‌گیری که فروتنی همان خواهر عشق است.
 
این‌همه را که می‌خوانی و ورق می‌زنی، تازه درمی‌یابی داری زندگی، شخصیت و نشانی‌های یکی از نادره‌انسان‌ها را می‌خوانی: اسقف ژاک گایو. درنگ سکوت، برگی دیگر را با سرانگشت تاریخ برایت ورق می‌زند: «آن‌ها که زنده‌اند» و «عشق می‌داند آیین بزرگ کردن‌شان را».  
 
اسقف ژاک گایو در مقاومت ایران، بارقه‌های اصالتی آمیخته با عشق و اهداف متعالی انسانی و پیکار مستمر به‌خاطر آن‌ها را یافت. وفاداری مقاومت ایران بر این اصالت‌ها و پرداخت سنگین‌ترین بهای ممکن برای دوری گزیدن از پلشتی‌های دین‌پناهانه‌ی نظام ولایت فقیه و بازی‌های سیاسی هم‌سوی با آن، عزم اسقف گایو را در همراهی و همیاری با این مقاومت افزون می‌کرد. وی همواره با جنبش دادخواهیِ خون شقایق‌ها و گل‌های سرخ آزادی در مقاومت ایران پیوندی عمیق و سرشار از عاطفه‌ی زلال انسانی‌ داشت. وی تبلور این پیوند و عاطفه را در عبارتی نغز با وصفی از تلاش‌های دیرین شهیدان راه آزادی و پیوندشان با تکاپوی آیندگان، چنین بیان نمود: «شهدا با اشک کشت‌اند، ما با عشق و شادمانی درو می‌کنیم».
 
اسقف گایو را باید در زمره‌ی انسان‌هایی یاد کرد که نشناختن‌شان، ناآشنایی با رسالت زنده بودن و زندگی و مفهوم آن است. کسانی که در لحظات ناگزیر بی‌فروغی هستی‌شان، هاله‌ی عشق دربرشان می‌گیرد، چرا که گهواره‌ی هستی می‌داند چه گوهرهایی را از دامن‌اش بر جهان انسانی گسترده است تا جهان‌بینیِ آیین عشق را تبیین کنند.
 
سعید عبداللهی
۲۶ فروردین ۱۴۰۲