نبرد ازلیِ دینامیک و فناتیک 
انقلاب‌ها از کجا و چرا شروع می‌شوند؟
انقلاب‌ها از جایی شروع می‌شوند که انتظارهای نسل جدید با افکار کهنه پاسخ داده می‌شود. 
انقلاب‌ها از زمانی شروع می‌شوند که افکار نسل مسلط، توان خوانش اندیشه و ارزش‌های نسل‌ جدید را ندارند. 
انقلاب‌ها در مرحله‌یی از دگرگونی‌های اجتماعی و فلسفی و جامعه‌شناختی رخ می‌دهند که افکار رسوب‌کرده در زمانه‌های گذشته با همان معیارها و ارزش‌های رسوب‌شده در آن زمانه‌ها، ناگهان با افکار و معیارهای سربرآورده از دگرگونی‌های فلسفی و اجتماعی روبه‌رو می‌شوند که هیچ مؤانستی با آن‌ها ندارند.
حاصل این سه موقعیت و وضعیتی که انقلاب‌ها بر اثر آن‌ها رخ می‌دهند، این است که یا نیروی مسلط، از چنان دینامیزم فکری و جهان‌بینی برخوردار است که خود را با انتظارها، اندیشه‌ها و ارزش‌های نو و دگرگونی‌های اجتماعی و فلسفی انطباق می‌دهد و یا با نگرشی استاتیک و فناتیک، مقابل این موج تحول‌خواه می‌ایستد و سد می‌بندد. 
هنگامی که نگرش استاتیک و فناتیک توان انطباق با تغییر ارزش‌ها و دگرگونی‌های نسلی و انتظارهای نو  را ندارد، در تحلیل و شناخت شرایط پیش آمده، عقیم و فلج می‌شود. 
 
علت ۴۴ سال در گارد و دگماتیسم
قیام‌هایی که از ۳۰ خرداد ۶۰ تا دو دهه‌ی اخیر و هم‌اکنون در مقابل نظام تمامیت‌خواه ولایت فقیه جریان دارند، دارای زمینه‌های فلسفی و اجتماعی‌‌اند که مشخصات آن‌ها را در سطور بالا برشمردیم. یک‌طرف نسل‌هایی‌اند که به‌طور طبیعی محصول دگرگونیِ فلسفی و اجتماعی و ارزش‌های برآمده از آن‌هایند و یک‌طرف حاکمیتی است که در نگرش دگماتیک فلسفی و ارزشیِ متعلق به قرون وسطا درجا می‌زند و توان انطباق با شرایط و انتظارهای نسل‌ها را ندارد. 
این عقب‌ماندگی در جهان‌بینی، در جامعه‌شناختی و انسان‌شناسی، از یک‌طرف موجب پاسخ‌های کهنه به انتظارهای نو می‌شود و از یک‌طرف همواره به‌خاطر هراس و ترس از فروپاشی، درون‌گرا می‌شود، خود را می‌بندد و تمام عمر در گارد و سرکوب‌گری به‌سر می‌برد. مثل وضعیتی که خمینی بلافاصله پس از کسب کرسی صدارت، از اندیشه‌های پویا و مترقی و انقلابی هراسید، همه‌ی راه‌های آزادی و دموکراسی را بست و هیچ راهی جز توسل به جنایت برای پاسخ به آن انتظارها به ذهنش خطور نکرد.  
 
مجازات اتودینامیک ۴۴ سال انکار واقعیت
فکر می‌کنید چرا خامنه‌ای در تحلیل قیام مهر و آبان ۱۴۰۱ ــ و قیام‌های قبلی ــ همواره منشأ آن‌ها را به آمریکا و اسرائیل و یأجوج و مأجوج ربط می‌دهد و به‌ چه دلیل عناصر قیام‌آفرین کف خیابان‌های ایران را آمریکایی و اسرائیلی معرفی می‌کند؟ گذشته از ضریب بالای بلاهت دیکتاتورها در مراحل پایانی عمرشان، واقعیت مبنایی این است که مغز و مشاعر خامنه‌ای و اتاق فکر نظام به‌دلیل ۴۴ سال انکار واقعیت‌، هویت و اصالت مبارزان رودرروی نظام، در شناخت و تحلیل قیام جاری در ایران، فلج شده است. جمهوری اسلامی، ۴۴ سال هویت و اصالت واقعیت‌های رودرروی نظام را از تابلو مقابلش پاک کرده است. اکنون خامنه‌ای و اتاق فکر نظام در مجازاتی اتودینامیک دست‌وپا می‌زنند.
کافی‌ست دقت کنیم که از خمینی تا خامنه‌ای، همیشه واقعیت‌های مقابل و معارض با نظام آخوندی را هیچ‌ شمرده و هویت ایرانی و اصالت انسانی آن‌ها را انکار کرده‌اند. اینان با رویکردی دجال‌منش و دین‌پناه، همیشه نظام‌شان را مرتبط با اراده‌یی برتر دانسته و هرگز احتمال برتری و موفقیت نظریات و افکار برتر از باورهای دجال‌منش و دین‌پناه خود را نداده‌اند. همیشه خود را مهیای تسخیر دنیا معرفی کرده‌اند. همیشه سیاست النصر بالرعب را با هدف قدرت جاودانه‌ی تضمین عمر نظام‌شان به‌کار برده‌اند.
 
تجهیزات نسلی که شیشه‌ی «جهان پیشین» را شکسته است
حالا خامنه‌ای و اتاق فکر نظام، با نسل‌هایی معارض و برانداز نظام مواجه شده‌اند که هم هویت اصیل ایرانی دارند، هم قدرت اراده‌ی انسانی، هم دارای نظریات فلسفی در رد هرگونه دجال‌گری و دین‌پناهی هستند، هم توهم اتاق فکر مذهبی ـ تروریستیِ تسخیر دنیا را درهم کوبیده‌اند و هم سیاست النصر بالرعب را ــ که شیشه‌ی عمر نظام بوده ــ به پشیزی نگرفته و آن را شکسته‌اند. 
چنین شده است که باوجود گذشت ۶۳ روز از قیام ۱۴۰۱ ــ که حقانیت آن بخشی از ساختار نظام را هم متناقض و متلاطم نموده ــ  ادبیات سیاسیِ جمهوری اسلامی هنوز بر همان پاشنه‌ی ابتذال، دروغ، بهتان، فرافکنی و گاوگندچاله‌دهانی می‌چرخد و حتی توان تغییر یک ترم و عبارت این ادبیات پوسیده و مندرس و منفور مردم ایران را ندارد.  
چنین شده است که یک عضو مجلس تشخیص مصلحت نظام اعتراف می‌کند: «تحليل برخي از بازجويي‌هاي حوادث اخير نشان مي‌دهد كه جهان جديدي كه نسبتي با جهان پيشين ندارد براي جوانان شکل‌گرفته است»! (روزنامه اعتماد، ۲۵ آبان ۱۴۰۱)
چنین شده است که عباس عبدی در همان روزنامه می‌نویسد: «مشکل کجاست و چرا درِ سیاست هم‌چنان بر همان پاشنه می‌گردد؟». 
 
عاجز در شناخت قیامی که مدام تولدی دیگر می‌یابد
مشاهده می‌شود که شاکله‌ی نظام ملایان توان درک قیام و شناخت و تحلیل آن را ندارد. شناخت آن‌چه که در کف خیابان‌های ایران دارد می‌گذرد، محتاج به یک پشتوانه‌ی فلسفی و جامعه‌شناختی در تحلیل و برآورد سیاسی با ضریب بالای منطبق بودن بر واقعیت است.
مشاعر نظام ولایت فقیه در شناخت مبانی اجتماعی و انتظارهای نسل‌ها، فلج شده است. دستگاه سرکوب نظام هرچه می‌خواهد سیاست النصر بالرعب را جریان بیاندازد، تمام ساختار نظام می‌لرزد و به‌درستی حس می‌کند که نظام، دیگر نظام حتی دو سال پیش هم نیست که بتواند از سرکوب حداکثری، جان سالم به‌در ببرد.
چنین شده است که نظام ولایت فقیه از درون گرفتار تلاطم ساختاری و فلج تحلیلی شده است.
چنین شده است که قیام جاری در آبان ۱۴۰۱ با عبور از هر مرحله‌یی، تولدی دیگر می‌یابد و چشم‌انداز افقی تازه به‌جانب سرنگونی محتوم نظام ولایی را می‌گشاید.

۲۶ آبان ۱۴۰۱