نقش روشنفکر (۵)

نوشته: ادوارد سعید
برگردان: دکتر حمید عضدانلو
انتشارات آموزش 
چاپ اول، ۱۳۷۷
۱۷۵ صفحه
......................
یادداشت‌برداری: سعید عبداللهی ــ آذر ۱۴۰۲

ــ در هیچ کشوری بیش از ژاپنٍ مدرن، ارتباط و اثر متقابل میان مقتضیات همگانی و صف‌بندی روشنفکری به‌صورتی تراژیک مشکل‌ساز و آزاردهنده نبوده است. به‌دنبال استقرار مجدد می‌جی در ۱۸۶۸ که امپراتور را بازگرداند، فئودالبزم الغاء‌شده و دوره‌ی سازندگی آگاهانه‌ی یک ایدئولوژی مرکب آغاز شد. این خود به‌صورت مصیبت‌باری به بسط و گسترش نظامی فاشیست و تباهی‌یی ملی منجر شد که در اوج خود به شکست امپراتوری ژاپن در ۱۹۴۵ انجامید. ایدئولوژی امپراتوری مخلوق روشنفکران دوره‌ی می‌جی بود؛ از آن‌جا که منبع اصلی آن از جانب یک احساس تدافعی ملی، آن هم در سطحی مادون، تغذیه شده بود، در ۱۹۱۵ به ملی‌گرایی تمام‌عیاری تبدیل شد که در عین حال می‌توانست به نظامی‌گری افراطی، تقدیس امپراتور و گونه‌یی بوم‌پرستی تبدیل شود که فرد را مطیع حکومت کند. این ایدئولوژی هم‌چنین باعث بدنامی سایر نژادها تا حدی شد که در دهه‌ی ۱۹۳۰ برایشان این امکان را آفرید که تحت نام برتری نژاد ژاپنی، تعمداً دست به کشتار فجیع چینی‌ها بزنند.

یکی از شرم‌آورترین حوادث در تاریخ مدرن روشنفکری، زمانی رخ داد که روشنفکران ژاپنی و آمریکایی، در جریان جنگ دوم جهانی، در مقیاسی وسیع در نبرد ملی و نژادیِ بدنام کردن و در نهایت پست و خوار شمردن یکدیگر شرکت کردند.  صص ۷۶ و ۷۷

ــ هم‌وطنان روشنفکر، در دوران‌های تاریک از او انتظار دارند تا صادقانه نماینده‌ی آن‌ها باشد و دردها و رنج‌های ملی‌شان را بیان کند.   ص ۷۸

ــ در کارهای هنری، بسیاری از رمان‌نویسان، نقاشان و شاعران مانند پیکاسو و نرودا تجسم تجربیات تاریخی مردم خود بودند که در جای خود به‌عنوان شاهکارهایی بزرگ به‌رسمیت شناخته شدند. وظیفه‌ی یک روشنفکر این است که آشکارا به بحران، یک ویژگی جهان‌شمول بدهد، مقیاس انسانی بزرگ‌تری را برای رنج‌های یک نژاد یا ملت مشخص قائل شود و این تجربه را با رنج‌های دیگران پیوند دهد.   صص ۷۸ و ۷۹

ــ یک روشنفکر باید علیه گروه‌گرایی‌ها فریاد بزند و بداند که بهایی را که پرداخت می‌کند، چیزی جز لعن و نفرین‌شدن نیست.  ص ۸۰

 

روشنفکر در تبعید: طردشدگان و در حاشیه قرارگرفتگان

ــ تبعید یکی از غم‌انگیزترین سرنوشت‌هاست. تبعید، قبل از دوران مدرن مجازات وحشتناکی به‌شمار می‌رفت؛ زیرا نه تنها به‌معنی سال‌ها سرگردانی بی‌هدف و دوری از زاد و بوم و مکان‌های مأنوس تلقی می‌شد، بلکه به‌معنی تبدیل شدن به کسی بود که هرگز احساس در خانه بودن را نداشته، همواره نسبت به محیطش احساس غربت می‌کرده، نسبت به گذشته تسلی‌ناپذیر بوده و در مورد حال و آینده نیز دل‌سرد بوده است. در قرن بیستم، تبعید از یک حالت سخت و گاه منحصر به فرد، به مجازات ظالمانه‌ی کل یک اجتماع و مردم تبدیل شده است. این حالت اغلب ثمره‌ی جنگ، گرسنگی و بیماری است.  صص ۸۳ و ۸۴

ــ برای من تبعید در عین این‌که یک حالت «واقعی» است، یک حالت «استعاره‌یی» نیز هست. برداشت من از روشنفکر در تبعید از تاریخ اجتماعی و سیاسی جابه‌جایی و مهاجرتی مایه گرفته است. به‌عبارتی روشنفکرانی که برای مدتی طولانی عضو یک جامعه هستند، می‌توانند به محرم‌ها و نامحرم‌ها تقسیم شوند: از یک‌طرف کسانی هستند که به جامعه، به همان صورتی که هست تعلق دارند، از طرف دیگر مخالفان یا نه گویان قرار دارند؛ افرادی که با جامعه‌ی خود در تضادند و از این‌رو، تا آن‌جا که به رجحان‌ها، قدرت‌ها و امتیازات ویژه مربوط می‌شود، نامحرمان و تبعیدی‌های آن جامعه به‌شمار می‌آیند. صص ۸۹ و ۹۰

ــ به‌قول آدورنو «آرزوی روشنفکر این نیست که تأثیری بر جهان بگذارد، بلکه می‌خواهد روزی و در جایی، فردی یافت شود که آن‌چه را او نوشته، همان‌گونه بخواند که وی نوشته است».  ص ۹۴

ــ آدورنو: «جست‌‌وجو و کاوش شکاکانه همیشه سودمند است»، خصوصاً آن‌جا که مربوط به نوشتار روشنفکر باشد.  ص ۹۶

ــ روشنفکر همواره در پیرامون دانش و آزادی پرسه می‌زند. در عین حال این دو حوزه معنای انتزاعی بودن را نمی‌دهند...مانند مارکوپولو که به اعتبار حس تشخیص حیرت‌آورش هرگز درمانده نمی‌شود؛ کسی که همیشه رهنورد و مهمانی گذراست، نه طفیلی، کشورگشا یا مهاجم.  ص ۹۷

ــ بهترین راه برای پی بردن به واقعیت اجتماعی درک آن هم‌چون فرایندی است که از لحظه‌ی آغاز پدید آمده و انسان همیشه می‌تواند آن را در شرایطی متعارف و معمولی تعیین کند.  ص ۹۹

ــ نگاه شما به بزرگ‌ترین قدرت‌ها برحسب نقطه‌ی شروع و جایی است که آن‌ها ممکن است به سویش حرکت کنند. شخصیت‌های برجسته یا نهادهای مجلل و باشکوه شما را به هراس نمی‌اندازد. بومیان صرفاً شکوه و عظمت را می‌بینند[و از این‌رو آن را کرنش می‌کنند] و غالباً در برابر آن ناگزیر به سکوت و چاپلوسی بهت‌آوری می‌شوند و لزوماً از پی بردن به منشأ آن که همانا انسان باشد، غافل می‌مانند. روشنفکر در تبعید ضرورتاً طعنه‌زن، شکاک و حتا بازیگوش، اما نه کلبی‌مسلک است.  صص ۹۹ و ۱۰۰

ــ روشنفکر تبعیدی پاسخگوی منطق سنت مرسوم نیست، بلکه پاسخگوی جسارت مبادرت ورزیدن به کاری است دلیرانه، ارائه‌دهنده‌ی دگرگونی و حرکت است، نه وقفه و سکون.  ص ۱۰۲

ادامه دارد...