به چهل‌وسومین سالگرد رخداد تاریخی ۳۰ خرداد رسیده‌ایم. اکنون نه جامعه‌ی ایران در چه سخن‌ها هست!
به مختصات و موقعیت آن زمان است، نه حاکمیت ملایان، نه بسیاری از گروه‌های سیاسی فعال در آن زمان و نه سازمان مجاهدین خلق ایران که ۳۰ خرداد همواره با نام آن تداعی می‌شود.
انگار همه‌ی این عوامل می‌خواهند بگویند ما باید یک‌بار دیگر از دهلیز آینه‌وار ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ عبور کنیم تا هم نسل‌های جدید پس از آن ۳۰ خرداد را به این مسیر توجه دهیم، هم ببینیم با جامعه‌یی عبور کرده از یک قیام طولانی در سال ۱۴۰۱، چه سخن‌ها داریم، هم در نقد این مسیر ۴۳ ساله، چه‌ها می‌بینیم و هم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا حقیقتاً ۳۰ خرداد می‌تواند راه حل هم‌اکنون نجات ایران از دیکتاتوری ولایت فقیهی را نشان دهد؟
 
اصل «جنگ سیاسی» چیست؟
پس موضوعات پیش روی‌مان در این نوشته این‌هایند:
اگر ۳۰ خرداد نبود، چه می‌شد؟ سرنوشت‌های طرفین به کجا می‌انجامید؟
از ۳۰ خرداد، انقلاب درونی مجاهدین برآمد. این انقلاب چیست؟ علت تمرکز دستگاه تبلیغاتی نظام ملایان و وزارت اطلاعات آن و نیز اضداد مجاهدین بر انقلاب درونی آن‌ها چیست؟
مفهوم انطباق بر منافع ملی در یک مبارزه‌ی طولانی چیست؟ آیا ضرورت این انطباق، مسؤلیت هر نیرو و سطح اصالت آن را نشان می‌دهد؟ نشانه‌های آن چیست؟
مجاهدین خلق می‌گویند مبارزه‌ی آن‌ها با دیکتاتوری آخوندی یک رسالت انسانی، تاریخی و تشکیلاتی است. آیا درست می‌گویند؟ آیا از ۳۰ خرداد ۶۰ تا حالا چنین کرده‌اند؟ 
بنابراین: اصل «جنگ سیاسی» بین مجاهدین خلق و تمامیت نظام ولایت فقیه از اساس چه بوده و الآن چیست؟
این بررسی را از آن‌جهت ضروری یافتیم که جامعه‌ی ایران در یک قیام طولانی طی ۸ ماه گذشته رویکردها، مواضع و راه حل‌های گوناگون را از جانب بسیاری دست‌اندرکاران صحنه‌ی سیاسی ایران تجربه کرد، دید و شنید. لذا در فرایند این قیام با تمام حواشیِ آن، به ضرورت بازنگری پیرامون پدیده‌ی آرمانی ــ سیاسیِ مجاهدین خلق و نقش ویژه‌ و اثرگذاری‌شان بر تاریخ ۵۵ سال اخیر ایران می‌رسیم.
 
جوهر مبارزه‌ی مجاهدین خلق در این ۴۵ سال
فرایند تمام قیام‌های بیش از یک‌دهه‌ی اخیر ناقوس سرمی‌دهد که نظام ولایت فقیه هرگز اصلاح‌پذیر نبوده و نیست. در انتهای تمام راه‌های آزموده در مقابل این حاکمیت، تنها و تنها به راه‌حل قاطعیت بی‌تردید می‌رسیم. 
این واقعیت تجربه‌شده از پس این قیام‌ها، ۴۲ سال زودتر، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تجربه شده بود. مجاهدین خلق تمام ظرفیت‌های ممکن اصلاح، ترمیم و مسالمت در درون نظام ولایت فقیه را طی حدود ۳۰ ماه آزمودند. ۳۰ ماهی که بهترین فرصت تاریخی برای خمینی و شبکه‌ی آخوندی و هم‌سویان‌شان برای «آری» گفتن به «آزادی» بود. اگر این «آری» در سیاست خمینی اجرا می‌شد، سرنوشت میهن ما در مسیری غیر از این‌که الآن گرفتارش است، طی می‌شد. اما خمینی هرگز ظرفیت حل تضادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با «آزادی» را نداشت. اصل موضوع همین‌جاست. جوهر درک مفهوم سیاسیِ مبارزه‌ی مجاهدین خلق در این ۴۵ سال در این‌جاست. این جوهر می‌گوید مجاهدین در آن ۳۰ ماه یک خمینی‌یی را با ملازمانش تجربه کرده و شناختند که اگر آن هوشیاری را در ۳۰ خرداد به‌خرج نمی‌دادند، شک نکنید که سرنوشت‌شان با بقیه‌ی گروه‌های آن زمان و بعد از ۳۰ خرداد که در مقابل خمینی تمکین کردند، فرقی نداشت.
 
سرنوشت همگان پس از ۳۰ خرداد
خمینی دوجا بهترین فرصت تاریخی  را داشت: قبول مجلس مؤسسان به‌جای خبرگان آخوندی و تحمیل اصل ولایت فقیه در قانون اساسی/  گریز از یک‌پایه کردن حاکمیت در بهار ۶۰ و راه‌انداختن چوبه‌های «دار» در سراسر ایران.
مسیر سرنگونیِ محتوم نظام ولایت فقیه از همین دوجا شروع شد. مجاهدین خلق در همین دوجا بیشترین و بلندترین هشدارها را به خمینی دادند. در همین دوجا هم بود که ظرفیت اصلاح‌پذیری و ترمیم نظام آخوندی به آزمایش کشیده شد و برای همیشه تمام شد. 
سرنوشت همگان در صحنه‌ی سیاسی ایران، در نوع مواضع و رفتارشان در همین دوجا، تعیین تکلیف شد. از ۳۰ خرداد ۶۰ به بعد هر شخص و نیروی سیاسی که با جوهر و چشم‌انداز ۳۰ خرداد نیامد، مغبون دجالیت مذهبی و سیاسی خمینی و بازی‌های سیاسی پس از آن شد و عواقب‌ عبرت‌آموز آن را تا هم‌اکنون بار خود کرده است. 
ببینید در این ۴۳ سال پس از ۳۰ خرداد، چه دسته‌جاتی دنبال اصلاح این رژیم در داخل و خارج ایران راه افتاده‌اند و همگی بدون استثناء، هم خودشان از دور خارج شده‌اند هم امیدها و همراهان خود را به مرداب‌های یأس و سرخوردگی و انفعال کشانده‌اند! در حالی که هر کنش‌‌گر هوشیار صحنه‌ی سیاسی ایران، درخشش ابدی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ را می‌توانست و می‌تواند چراغ راه شناخت ماهیت و هویت نظام ولایت فقیه کند. هم‌اکنون از پس یکی از طولانی‌ترین قیام‌های چهار دهه‌ی گذشته، تأکید بر این اصل ضروری است که هر ایرانی از هر مسیری که با این رژیم برود، بی‌هیچ تردیدی به ۳۰ خرداد ناگزیر با آن می‌رسد. 
 
با وقوع قیام ۱۴۰۱، واقعاً موضوع اصلی چیست؟
تأمل و تفکر پیرامون این گذشته‌ی مملو از درس‌های سیاسی، تاریخی، فلسفی، جامعه‌شناختی و انسان‌شناسی به هر کنش‌گر بینای صحنه‌ی کنونی ایران یادآوری می‌کند که برآیند همین چند ماه نشان می‌دهد که حاکمیت ولی فقیه با وقوع قیام بزرگ ۱۴۰۱، بیش از همیشه تشکیلات  سازمان مجاهدین خلق، سابقه‌ی مبارزاتی‌اش، کشش نسل جوان به آن و اعتبار بین‌المللی آن را موضوع مبرم، فوری و خطر بالفعل خود احساس می‌کند. 
اگر چه این جنگ سیاسی در داخل و خارج ایران به‌قدمت چهار دهه ادامه داشته است، اما چرا در شرایط فعلی شاهد هماهنگی و هزینه‌ی بی‌سابقه‌یی در داخل و خارج ایران علیه مجاهدین و انقلاب درونی‌شان هستیم؟
 
موضوع این است که راه حل ۳۰ خرداد ۶۰ [یعنی پایان تمام آزمون‌های اصلاح و مسالمت و قانون] عیناً همین حالا در امتداد قیام ۱۴۰۱ رو آمده است. اگر ۴۳ سال پیش مجاهدین خلق به پایان آن آزمون رسیدند، حالا نسل به نسل سه دهه‌ی گذشته با گذار از چهار قیام بزرگ، همان راه حل ۳۰ خرداد پیش رویشان است. افزون بر این، در این هشت ماه، کارت‌های بازی اتاق فکر نظام‌ با سپاهی ـ ساواکی ـ نایاکی ـ سلبریتی در منظر اکثر ایرانیان و غیرایرانیان سوخت. یعنی دوران هرگونه مانور سیاسی رژیم سپری شده است. می‌ماند خالقان و وارثان ۳۰ خرداد ۶۰ که در این ۴۳ سال یک‌قدم از آرمان آزادی و وفاداری بر آن با شاخص نفی تمامیت حاکمیت ولایت فقیه کوتاه نیامده‌اند. به همین دلیل دارای اعتبار آزموده‌شده‌ی داخلی و بین‌المللی هستند. 
 
این جرم‌ها کم نیستند!
با رقم خوردن چنین تعادل قوایی از پس قیام بزرگ ۱۴۰۱، می‌توان حکمت تمرکز اتاق فکر سیاسی و تبلیغیِ نظام و هم‌سویان و هم‌زبانان ساواکی ـ نایاکی ـ سلبریتی‌اش را علیه مجاهدین خلق دریافت. انتشار ۳۰۰۰ جلد کتاب، ده‌ها فیلم سینمایی و مستند تلویزیونی، ده‌ها نمایشگاه، صدها مجله و هفته‌نامه و ماهنامه و کنفرانس، هزاران مقاله و سخنرانی با تأمین و پشتیبانی وزارت اطلاعات آخوندها علیه مجاهدین خلق را می‌توان در همین حکمت، درک نمود.
مشاهده می‌شود که موضوع، یک تاریخچه‌ی هوشیاری سیاسی مجاهدین خلق در تمام بزنگاه‌های نبرد با نظام ملایان است. هیچ کنش‌گر بینا و خردمند در صحنه‌ی سیاسی ایران نیست که اذعان نکند نسل ۳۰ خرداد ۶۰ از یک هوشیاری فوق‌العاده در شناخت ماهیت و هویت نظام ولایت فقیه برخوردار بود؛ نسلی که هم تشخیص داد اصلاح و ترمیم و قانون و حقوق با وجود ولی فقیه و ساختار نظام آخوندی، برای همیشه تمام شده است و هم هرگز در هیچ بازی سیاسی این رژیم طی این سالیان، شریک نشد، که همواره افشاگر و روشنگر علیه آن بود؛ در حالی که بی‌تعارف، بخش قابل توجه همین بازیگران پدیدارشده در صحنه‌ی قیام ۱۴۰۱، بازیگران روی میز اتاق فکر سیاسی و تبلیغیِ نظام ملایان بوده‌اند.
جرم‌های قاطی نشدن در هیچ بازی رژیم، 
کوتاه نیامدن از پایداری ۴۳ ساله در ایران و سراسر جهان،
 همواره در خط مقدم نبرد با دیکتاتوری آخوندی در زندان‌ها و بیرون زندان‌ها بودن، 
از زندگی شخصی و خان‌مان شخصی برای وصال به محبوب آزادی ایران گذشتن، 
افشاگر تمام توطئه‌ها و زدوبندهای سیاسی و هسته‌یی نظام در جهان بودن و عالمی از سیاست‌مدار و حقوق‌دان را علیه ناجمهوری ولایی برشوراندن، 
همواره دشمن اصلی را نظام آخوندی دانستن و نه هیچ شخص و نیروی دیگر،
ساختار یک تشکیلات را بیش از چهار دهه در میان انواع توفان‌های مهیب و ضربه‌ها نگهداری کردن، 
رهبری زنان را در ورای یک جامعه‌ی سنتی محقق نمودن 
و در همین روزهای اخیر حمایت اکثریت صدها نفره‌ی پارلمانتر‌های انگلیس، ایتالیا، ایرلند و مقدونیه را کسب کردن،
این‌ها در یک جهان تک‌قطبی با قحطی تشکیلات حرفه‌یی، جرم‌های کمی علیه مجاهدین خلق از منظر اتاق فکر نظام نیستند.‌ 
بنابراین در چنین گذار از پیچ و خم‌ها، تنگناها، گردنه‌ها و سرفصل‌های طاقت‌سوز و روح‌شکن این ۴۵ سال «تو که بودی؟ / نشکستی / نگسستی/ ماندی؟». 
 آری، تشخیص سمت درست تاریخ در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ ــ با تمام آن شبانه‌های اعدام‌ صدصد دهه‌ی ۶۰ و رنج‌های مسیر پس از آن ــ چنین ثمراتی برای مجاهدین خلق داشته است که اکنون در بهار ۱۴۰۲ باز هم به اصلی‌ترین و بزرگ‌ترین چالش داخلی و جهانی علیه تمامیت نظام آخوندی تبدیل شده‌اند. تردید نکنید که اتاق فکر نظام با صدارت ولی فقیه، در هوشیاریِ سیاسی، در اراده‌ی عملی و در قدرت تشکیلاتیِ مجاهدین، توانایی و جنمی را می‌بیند که تفاوت بارزی را با دیگران نشان می‌دهد. 
 
سرمایه‌یی که می‌سوزد، پتانسیلی که می‌درخشد
هرگز نباید تردید کرد که سال‌ها سال تا قبل از گسترش اینترنت و ارتباطات جهانی، مرجع اصلی شناختن مجاهدین به نسل‌های پس از ۳۰ خرداد، پمپاژ دیوانه‌وار دستگاه تبلیغاتی نظام آخوندی با رله‌ی همسویان رسانه‌یی و سیاسی و عملی‌اش در داخل و خارج ایران بوده است. حالا اتاق فکر نظام خوبِ خوب حالی‌اش شده است که از پس قیام ۱۴۰۱، از یک‌طرف تمام سرمایه‌گذاری‌های چندین میلیاردی چهار دهه‌ی قبل‌اش در وارونه جلوه دادن تاریخ واقعی حیات سیاسی و آرمانی مجاهدین خلق، دارد بر باد می‌رود و از طرف دیگر در منظر نسل‌های جدید، باز راه حل ۳۰ خرداد است که درخشنده‌تر می‌شود.  
 
پنجره‌هایی که باید گشوده شوند
این موقعیت یا مختصات که به‌طور خاص در ادامه‌ی قیام ۱۴۰۱ بین مجاهدین و حاکمیت ملایان ایجاد شده، طبعاً در زمین مجاهدین ناشی از یک هوشیاری سیاسیِ مداوم از همان آغاز صدارت خمینی تا حالا بوده است. اما این هوشیاری سیاسی ــ آن هم در خارج از میهن و ملأ اجتماعی ــ با کدام پشتوانه‌ها، تضمین استمرار و توان اجرایی و مقابله با حاکمیت ملایان را تا اکنون داشته است؟ آن عوامل پشتیبان یا چترهای سایبان یا نگهدارنده در عبور از این‌همه توفان و اتهام و بهتان در این ۴۵ سال، چه‌ها بوده است؟ 
آیا مجاهدین پاسخ و روشنگریِ مشخص دارند؟ کدام پنجره‌ها را باید به‌طور خاص در ادامه‌ی قیام ۱۴۰۱ گشود؟

ادامه دارد...
۲۶ خرداد ۱۴۰۲