این‌روزها برای آنان که سرنوشت ایران همواره برایشان جدی، مهم و مسؤلیت‌آفرین بوده، در رفت‌وآمد روز و شب‌شان این فکر در گردش است که از خمینی و خامنه‌ای چه بر صفحه‌ی روزگاران اخیر ایران باقی مانده است؟ آیا جز بحران‌آفرینی داخلی علیه پیشرفت اجتماعی ایران و رجزخوانی و تهدید علیه دنیا؟ از این دو رویکرد، چه حاصلی نصیب مردم ایران شده است؟

آیا جز فلاکت و بدبختی برای اقتصاد ایران؟ 

آیا جز استبداد‌گذاری در تمام عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ــ حتی زندگی خصوصی مردمان؟

 آیا جز جنگ‌افروزی خارجی و مرگ‌گستری داخلی؟

 آیا جز فسادپروری در ساختار نظام و تباهی‌گستریِ ناشی از آن در جامعه؟

آیا جز همه‌عمر دشمن‌تراشی علیه منافع ملی ایران؟

آیا جز تاریک کردن آرزوهای روشن و سرکوب کردن استعدادها، فقط و فقط به‌خاطر تحمیل ولایت فقیه که هیچ حاصلی جز نکبت، نحوست، جنایت، فقر، فساد و تباهی نداشته است؟ 

 

اگر همه‌ی این‌ها را بخواهیم در یک عبارت خلاصه کنیم، این می‌شود که تمام مصائب و رنج‌های مردم ایران در این ۴۶ سال، محصول سلطه‌ و تحمیل یک قرائت انحصاریِ حوزوی و نقدناپذیر از دین و گسترش آن به ساحت‌های سیاست و قضاوت با ابزار جنایت است. 

از خمینی تا خامنه‌ای، فرعون‌صفتانه هیچ نقد و حسابرسی از دایره‌ی قدرت مطلق را نپذیرفتند، بلکه با افسارگسیخته‌ترین سرکوب‌ها در مقابل نقدها و حسابرسی‌ها، باعث این‌همه جنایت و تباهی و جنگ‌افروزی علیه مردم ایران و علیه منافع ملی ایران شدند.

 

اکنون جنگ ــ که خامنه‌ای به‌دلایل یادآوری‌شده، آن را به ایران کشاند ــ پرده‌پوشی‌های ناشی از تبلیغات، هیاهو و عوام‌فریبیِ ذاتیِ نظام آخوندی را کنار زده و حتی در درون نظام، به نشان دادن علت جنگ‌افروزی‌ها و بحران‌های بی‌پایان سالیان انجامیده است.

روزنامه‌ی حکومتی ستاره صبح در شماره‌ی ۸ تیر ۱۴۰۴ تلاش کرده است از زبان یک «اقتصاددان برجسته کشور» به‌نام مسعود نیلی، شمه‌یی از دلایل کشیده شدن اقتصاد و معیشت به سیاست و سیاست به جنگ را بازنمایی کند. وی «نگاه ستیزه‌جویانه با جهان» را که همواره خمینی و خامنه‌ای به‌عنوان سرپوش بر واقعیت‌های داخل ایران استفاده کرده‌اند، عامل بنیادین بحران‌های لاعلاج سیاسی، اقتصادی و اجتماعی معرفی می‌کند: 

«اقتصاد در گرو سیاست و نگاه ستیزه‌جویانه با جهان است. تأثیر ناترازی های موجود در کشور از جنگ بدتر و پرهزینه‌تر است.» 

 

از آثار این جنگ، باید به تحمیل شدن اعتراف به واقعیت‌های تلخ و سنگینی که سلطه‌ی ولایت فقیه و قرائت حوزوی ــ دینی ایجاد کرده، اشاره کرد؛ قرائتی انحصاری، ارتجاعی، نقدناپذیر و ضد بشری که «سرنوشت کشور ما را» به این روز سیاه کشانده است:

«سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتش‌بس‌ها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان به جهان و داخل تعیین می‌کند. نگاه به رفاه و اقتصاد و معیشت، دستوری و از بالا به پایین و درون‌گرا است. رسالت اقتصاد را تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی می‌داند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت می‌دهد، دون‌پایه می‌داند. مبارزة بیرونی به‌اندازه‌ای مهم و تعیین‌کننده است که اعمال انواع محدودیت‌ها در داخل توجیه‌پذیر است.» (همان)

 

چه از این واضح‌تر در بیان علت ۴۶ سال جنگ‌افروزی خارجی و مرگ‌گستری داخلی، همه‌عمر دشمن‌تراشی علیه منافع ملی ایران و توسل به جنایت، فقر، فساد و تباهی برای شکستن کمر مردم ایران تا نتوانند از حاکمیت حسابرسی کنند؟ 

این اعتراف‌های ناگزیر به ارثیه‌های خمینی و خامنه‌ای، بخشی از آثار چند روز جنگ هستند. باش تا خشم متکاثف و سازمانیافته‌ی برآمده از هوشیاریِ ملی، ایران را از  قرائت سلطه‌گرایانه و اشغال‌گرانه‌ی «مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران»[۱] نجات بخشد.

۹ تیر ۱۴۰۴

 

[۱] توصیفی از مسعود رجوی درباره‌ی نحله‌ی ارتجاعی و ضد بشریِ آخوند حکومتی، مصاحبه با نشریه مجاهد، اسفند ۱۳۵۹