مقدمه

در تاریخ جهان تجربه‌شده‌ی ما، تنوع روش‌های مبارزه یا اتخاذ تاکتیک‌ها و استراتژی‌ها، همواره تأمل در میزان ثمربخشیِ روش‌های مبارزه را ضرورت می‌بخشد. تاریخ ۱۵۰ سال گذشته‌ی ایران مملو از تنوع روش‌های مبارزه با دیکتاتوری داخلی و استعمار خارجی است. 

این نوشته تلاش دارد با توجه به عبور جامعه‌ی ایران از چندین قیام مهم و تأمل‌برانگیز  در دهه‌های گذشته، قوانین حاصل‌شده از این تاریخ متلاطم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را به رهنمودی بالغ نماید.

 

نوع گفتمان = نوع مبارزه

هماوردی اپوزیسیون و حاکمیت سیاسی در هر کشوری، یک نوع گفتمان میان آن‌هاست. اهمیت تعیین‌کننده‌ی روش مبارزه یا نوع تاکتیک و استراتژی، در کیفیت نوع این گفتمان است. 

این هماوردی، این پرسش را پیش می‌کشد که نوع گفتمان را کی یا چه طرفی تعیین می‌کند؟ حاکمیت سیاسی یا اپوزیسیون؟ مثلاً آیا یک حزب یا سازمان یا گروه و جریان سیاسی، می‌تواند با تمایل و دلبخواه خودش، نوع فعالیت سیاسی‌ و تاکتیک و استراتژی‌اش را انتخاب کند؟

این پرسش‌ها را منطبق بر تاریخ ۱۵۰ سال گذشته‌ی ایران ــ به‌طور خاص ۷۰ سال گذشته و به‌طور اخص ۴۵ سال گذشته ــ کنیم تا ببینیم کدام طرف است که نوع یا روش مبارزه را تعیین می‌کند.

اصلی‌ترین تشکل سیاسی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی از آن دولت‌هاست. این تشکل، وسعت یک کشور و کنترل آن را در بر می‌گیرد. به‌همین دلیل اصلی‌ترین اثرگذاری را بر روند تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و کیفیت آن‌ها می‌گذارد. از این‌رو تاریخ گواهی داده‌ است که همیشه و همواره و در همه‌ی دوران‌ها، این حاکمیت‌های سیاسی هستند که تعیین می‌کنند اپوزیسیون، مخالفان و منتقدان‌شان با آن‌ها چه نوع تنظیم رابطه یا روش مبارزه را اتخاذ کنند.

[یک اصل مهم و بنیادین: مسیر سرنوشت یک ملت و کشور را در مرحله‌ی نخست، حاکمیت سیاسی و جریانات متشکل و دخیل در مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تعیین می‌کنند و نه قاطبه‌ی مردمانی نامتشکل.]

 

نتیجه‌گیری اول: کیفیت یک حاکمیت سیاسی ــ خواه دموکرات، سکولار، مذهبی، لیبرال، دیکتاتور ــ تعیین می‌کند که منتقدان و مخالفان آن چه مسیری را در مقابل آن طی کنند. مثلاً: انتقادآمیز، انتخابات پارلمانی، رفراندوم، رادیکال.

 

دو نوع تفکر = دو نوع حاکمیت، دو نوع تاکتیک و استراتژی

پرسش: «کیفیت حاکمیت سیاسی» را چگونه می‌توان تشخیص داد؟

پاسخ: نخست از راهبرد عملیِ سیاست آن حاکمیت. مثلاً چقدر آزادی‌های سیاسی، رسانه‌یی، بیان، اعتقاد، پوشش و...و پاسخ‌گویی به نقدها و حسابرسی‌ها را رعایت می‌کند و پایبند است. 

از نظر تئوریک، این تشخیص با شناخت سه عامل میسر می‌شود: ماهیت ایدئولوژیک، پشتوانه‌ی تاریخی، خاستگاه سیاسی.

 مثال: از تفکر تمامیت‌خواه و اقتدارگرا یک نوع حاکمیت سیاسی سر برمی‌آورد؛ در مقابل آن هم یک نوع روش مبارزه.

 از تفکر دموکراسی‌خواه و سکولار هم یک نوع حاکمیت سیاسی سر برمی‌آورد، با نوع رقابت با آن.   

از پشتوانه‌ی تاریخیِ جزم و سنت‌گرا هم همین‌طور.

از پشتوانه‌ی تاریخیِ آزادی‌خواه نیز همین‌طور. 

از خاستگاه سیاسیِ انحصارطلب و فردمحور و از خاستگاه سیاسی دموکراتیک و فراگیر، دو نوع حاکمیت سیاسی و دو نوع روش مبارزه حاصل خواهد شد.  

 

نتیجه‌گیری دوم: شناخت علمی و همه‌جانبه‌ی یک حاکمیت سیاسی، ضرورت مهم و لازم برای اتخاذ نوع و روش مبارزه یا رقابت با آن است.

 

هشت تجربه و رهنمود تاریخ

از سه عامل ماهیت ایدئولوژیک، پشتوانه‌ی تاریخی و خاستگاه سیاسی و نیز از راهبرد عملیِ این سه عامل در سیاست جاری یک حاکمیت، می‌توان این هشت تجربه‌ و رهنمود را استخراج نمود:

۱ ـ غیرممکن است در مقابل یک حاکمیت دموکراتیک، فراگیر و متعهد به حقوق بشر، مبارزه‌یی رادیکال سربگیرد.  

۲ ـ غیرممکن است در مقابل یک حاکمیت تمامیت‌خواه، فردمحور، جزم‌اندیش و اقتدارگرا، مبارزه‌یی مسالمت‌آمیز و بردبار و تمکین‌کننده به نظم مستقر، حتا به یک امتیاز به نفع مردم دست یابد.

۳ ـ چشم دوختن به تغییرات مورد انتظار مردم و اپوزیسیون از یک حاکمیت دموکراتیک و پای‌بند به مبانی منشور حقوق بشر، می‌تواند از طریق انتخابات، مسیر قانون و حقوق، اعتراضات میلیونی و اعتصابات صنفی محقق شود. 

۴ ـ با استناد به تمام انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی از رنسانس تا کنون، غیرممکن است یک حاکمیت تمامیت‌خواه، توتالیتر، فاشیست و سلطه‌گر، به حقوق بشر، به قانون و حقوق، به انتخابات دموکراتیک و نتایج آن و به اعتصابات همه‌گیر تن بدهد. غیر ممکن است این حاکمیت‌ها از سیاست و موقعیت‌ خود عقب‌نشینی کنند. تمام تجارب تاریخ ایران و جهان گواهی داده‌اند که این نوع حاکمیت‌ها با پذیرفتن حقوق بشر یا قانون یا انتخابات آزاد، در کوتاه‌ترین مدت سقوط می‌کنند. 

۵ ـ چشم دوختن به سیاست یا عناصر درون یک حاکمیت شخص‌محور، تمامیت‌خواه، سلطه‌گر و فاقد تفکر و نگرش دموکراتیک، هرز دادن زمان، تلف کردن انرژی‌های کلان اجتماعی، خدمتگزاری به تداوم عمر حاکمیت مستقر و ترویج یأس و سرخوردگی در میان کنش‌گران تحول‌خواه است.

۶ ـ توصیه به بردباری بی‌پایان و بی‌حاصل، یعنی سیلی‌خوری و عقب‌نشینیِ پی‌درپی در مقابل حاکمیت شخص‌محور، تمامیت‌خواه و فاقد حداقل‌های تفکر و نگرش دموکراتیک؛ یعنی تشویق این نوع حاکمیت‌ها به گستردن هرچه بیشتر بساط ارعاب، سرکوب، زندان، اعدام؛ یعنی به‌محاق بردن اعتراضات و قیام‌ها و انقلاب‌ها. 

۷ ـ این حاکمیت‌ها یا با طی مراحل یک انقلاب ملی و اجتماعی، با حضور میلیونیِ مردم در سراسر کشور، ساقط می‌شوند یا با فعالیت‌های قاطع و رادیکال توسط گروه‌هایی متحد و سازماندهی‌شده‌.

۸ ـ تمام تلاش‌های حداکثریِ سرکوب‌ و ارعاب، این هدف اصلی را دنبال می‌کند که حضور میلیونی مردم شکل نگیرد.   

 

نتیجه‌گیری سوم: این هشت محور با تکرار و تجربه‌شدن‌شان در تاریخ حیات ملت‌ها و جنبش‌ها و انقلاب‌ها، به کسوت یک قانون یا قانون‌مندی درآمده‌اند. این قانومندی همواره یادآوری و تأکید می‌کند که اتخاذ رادیکالیسم در مبارزه با دیکتاتوری، در انتهای مسیر تجربه‌شده‌ی مسالمت و مدنی، یک انتخاب ناگزیر مهم و مشروع است و عدول از آن نیز، به‌طور قانون‌مند مشمول محورهای ۵ و ۶ خواهد شد. 

 

رابطه‌ی تنگاتنگ رادیکالیسم و تشکیلات

گفتیم که گسترده‌ترین و اصلی‌ترین تشکل و نظم ساختاری را دولت‌ها دارند. اقشار مردم چه دارند؟ اپوزیسیون‌ها چه دارند؟

در نظام‌های سیاسی دموکراتیک، اقشار مردم سندیکاها و اتحادیه‌ها و تشکل‌های صنفی مستقل از دولت دارند. اپوزیسیون‌ها نیز تشکل صنفی مستقل دارند. در نظام‌های غیر دموکراتیک، همه‌ی این تشکل‌ها از اساس ممنوع‌اند و اگر باشند، دست‌ساز حکومت یا وابسته به آن هستند. در نظام‌های غیر دموکراتیک، مردمان فقط تشکل خانواده‌شان را دارند و بس! یعنی بسیار بی‌دفاع و بی‌پناه در مقابل تعدی‌ها و استثمار حاکمیت.

آن‌چه میزان جایگاه تشکیلات و ضرورت آن را تعیین می‌کند، از نوع مبارزه حاصل می‌شود. مبارزه یا رقابت در کشوری با حاکمیت دموکراتیک، زمین تا آسمان با مبارزه و رقابت در کشوری با حاکمیت غیر دموکراتیک متفاوت است. در اولی، مردم حتا می‌توانند به‌شکل توده‌های میلیونی به خیابان بیایند و علیه حاکمیت سیاسی، نقشی تعیین‌کننده ایفا نمایند. در دومی اما جز با سازمانیافته‌گی و تشکل‌های مستقل صنفی و سیاسی، هیچ امری پیش نمی‌رود و تلاش‌ها و تکاپوها به سراب یأس و سرخوردگی سیر می‌کنند.

هنگامی که مبارزات مسالمت‌آمیز و مدنی در برابر نظامی تمامیت‌خواه، انحصارطلب و فردمحور بی‌نتیجه می‌ماند و مسیر رادیکالیسم سر باز می‌کند و ضرورت ناگزیر می‌شود، تنها تشکیلات است که تضمین تداوم مبارزه، پشتیبانی سیاسی و تدارکاتی از آن، همیاری انسانی، هم‌پیوندی و همیاری و از طرفی منجر به ضربات پیاپی و کاری بر دیکتاتور مسلط می‌شود. 

اصل علمی در حیات اجتماعی گوشزد می‌کند که هرچه مبارزه‌ی انسان با طبیعت و موانع، بیشتر و کیفی‌تر می‌شود، نظم و سازمانیافته‌گی و داشتن ارتباط و هماهنگیِ مستمر، ضرورت ناگزیر تداوم حیات انسانی و خلاقیت‌های لازم برای آفرینش‌های نو است.

رادیکالیسم، مرحله‌ی پیچیده‌تر مبارزه نسبت به مسالمت‌آمیز و مدنی است. پس باید ساختار کیفی‌تر، نظم متحدتر، ارتباط سیال‌تر و در مجموع، تشکیلات کاراتر و قوی‌تر برای تضمین تداوم مبارزه و مصونیت بالاتر در برابر ضربات احتمالی داشته باشد.

همان‌طور که تجربیات ۴۵ سال گذشته در انواع مبارزه با حاکمیت ولایت فقیه نشان می‌دهد، از قضا این حاکمیت تمام تلاشش را می‌کند که سازمانیافته‌گی در اپوزیسیون شکل نگیرد یا تخریب شود تا قدرت واقعیِ سرنگون‌کننده نتواند ارتباط اجتماعی گسترده و اثرگذار ایجاد کند.

همین‌طور تجربیات ۴۵ سال گذشته در انواع این مبارزه نشان می‌دهد که گذشتن از منافع فردی و پرداخت بهای لازم برای آزادی ایران از قید هرگونه دیکتاتوری، ضرورت هم‌پیوندی و همیاریِ تشکیلاتی است. همه‌ی نمونه‌های متأسفانه ناموفق و خوشبختانه موفق در این ۴۵ سال حاکمیت دیکتاتوری ولایی، همین تجارب و رهنمودها را در الزام پرداخت بها تأکید می‌کنند. 

 

۲۵ آذر ۱۴۰۲

 

پیوست ۱

در مفهوم عقلانیت و خشونت

هر وجود آزادی‌خواه و عدالت‌جوی خردمند و دارای عقلانیت، مشتاق سهل‌ترین مسیرها و روش‌ها برای تحقق آزادی و برابری با کم‌ترین هزینه‌ها است. کاش این مسیر را همواره و همه‌جا خردمندی، عقلانیت، تعامل و آزاداندیشی تعیین کند؛ اما همان‌طور که تشریح شد، این مسیر و روش را نوع حاکمیت سیاسی تعیین می‌کند نه منتقدان و مخالفان و اپوزیسیون آن. همیشه در طول تاریخ بشر، کنش از آن حاکمیت‌ها بوده است، واکنش از اپوزیسیون.

دستگاه تبلیغاتی دیکتاتورها ــ به‌طور خاص دیکتاتوی مذهبی ــ توتالیتاریستیِ ولایت فقیهی ــ «رادیکالیسم» و «قاطعیت» را «خشونت»، «اغتشاش» و «قانون‌ستیزی» تعبیر می‌کنند. هدف‌شان این است که بر اصالت علمی بودن نوعی مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری، هاله‌یی از بهتان و شیطان‌سازی علیه مبارزان و پیشتازان، در اذهان مخاطبان ایجاد کنند. این تبلیغات، همواره بخشی جدایی‌ناپذیر از ادبیات جباریت مستقر بوده است و ادامه دارد. جباریتی که بدون «خشونت»، یک هفته هم سر پا نمی‌ماند.

واکنش قاطع و رادیکال مخالفان و اپوزیسیون یک حاکمیت تمامیت‌خواه و فردمحور و دیکتاتور ــ که تمام مسیرهای مسالمت و اصلاح را بسته است ــ نه تنها «خشونت»، «اغتشاش» و «قانون‌ستیزی» نیست، بلکه تمکین نکردن به نفرت‌انگیزترین نظم‌ها و نیز به‌طور کامل منطبق بر عقلانیت و بر مبانی منشور حقوق بشر ملل متحد است.

[بند دوم مقدمه‌ی منشور بین‌الملل حقوق بشر: «اساساً از حقوق انساني بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر به‌عنوان آخرين علاج، به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد.»]

 

پیوست ۲

 آلبر کامو، کتاب «تعهد اهل قلم»، ص ۲۲۳

«این‌همه احتیاط، راه را برای نفرت‌انگیزترین اعتدال‌ها می‌گشاید. این همان میانه‌روی است که نابرابری‌های اجتماعی را می‌پذیرد و ادامه‌ی بی‌عدالتی را تاب می‌آورد. این نصیحت به اعتدال، شمشیری دودم است. خطر آن است که در خدمت کسانی درآید که می‌خواهند همه‌چیز به وضع سابق بماند. کسانی که نفهیمده‌اند چیزی باید تغییر کند. جهان ما به روان‌های کم‌نیرو و کم‌حرارت نیاز ندارد. نیازش به دل‌های سوزانی است که می‌داند حد درست اعتدال کجاست.»