از فرهنگ لغت معین:

عقل: بند بر پای بستن. شعور ذاتی. جوهر اساس و پایه‌ی جهان. مرتبت کمال نفس. روح مجرد انسان. نیرویی که انسان را از مناهی و معاصی بازمی‌دارد. از اشکال صدور موجودات از خالق (با توجه به سنخیت میان علت و معلول و خالق و مخلوق ــ نظریه‌ی ارسطو).

 

از فرهنگ لغت دهخدا:

عقل: کمال نفس. علم به مطلق امور. جوهر لطیف و نوری روحانی. چیزی که حقیقت اشیاء را دریابد.

 

مقدمه

غارت و سرکوب و جنایت، معلول هستند. علت چیست؟

غارت و سرکوب و جنایت و لگدکوب کردن ارزش‌ها، محصول مرگ اخلاق و عقلانیت و خردمندی هستند. «عقل سلیم» و تفکر متعارف هرگز حکم نمی‌کند که حقوق دیگران را به‌عمد در پای قدرت و ثروت و تمامیت‌خواهی، قربانی کرد. عقلانیت، معیار تشخیص نیکی و شر از یکدیگر است.

شاهنامه‌ی فردوسی، «خرد» و «عقلانیت» را به‌عنوان معیار دوری از شرارت معرفی می‌کند. اهریمن همه‌جا از ملاک و معیار «خرد» و «عقل» دور شده و سپس خود را مجاز به شرارت دانسته است. 

هیتلر و خمینی و خامنه‌ای و اسلاف و هم‌قطاران‌شان، طبعاً «عقل» دارند، ولی با قربانی کردن عقلانیت و خردمندی[به‌عنوان ارزش‌های متعالی بشری و تعاریفی که در فرهنگ معین و دهخدا ذکر شد] در پای جهل و قدرت و حاکمیت، بر این ارزش‌ها خروج کرده‌اند تا به مطامع ناشی از غارت و سرکوب و جنایت برسند که تضمین استمرار سلطه و صدارت‌شان باشد. 

***

یکی از آثار ضربه‌ی کاریِ شکست شتابان عمق استراتژیک حاکمیت آخوندی، سر باز کردن مکافات چهل‌وشش سال فقدان عقلانیت و کثرت تمامیت‌خواهی‌ است. ظهور پررنگ و همه‌جانبه‌ی این مکافات، هم‌اکنون دامن نظام را گرفته است. 

علت تکرار مداوم «ناترازی، ناترازی» در ادبیات سیاسی پزشکیان و رسانه‌های حکومتی چیست؟ در عرصه‌ها‌ی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، «ناترازی»‌ها خلق‌الساعه نیستند، بلکه محصول یک سلسله‌ بحران‌زایی طی دوران‌های به‌هم پیوسته تا به امروز هستند. تکرار هر روزه‌ی «ناترازی»، ضمن اعتراف به زیرساخت‌های نابودکرده‌ی سیاسی و اقتصادی، بیان لاعلاجی این بحران و نیز بن‌بست پزشکیان و همراهانش در مقابل سلطه‌ی همه‌جانبه‌ی ولی فقیه است؛ حتی اگر پزشکیان روزی صدبار هم مجیزگویی مهوع را با عبارت «مقام معظم رهبری» تکرار کند.

 

میدان‌داریِ دشنه‌ی تمامیت‌خواهی [خاصه با محور فقاهتی ــ ولایی]، به تبعید راندن عقلانیت و سپس قتل آن است. عقلانیت که فدای قدرت و ثروت می‌شود، بحران‌های موازیِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تولید و تکثیر می‌شوند. خالی کردن ایران از زیرساخت‌های زیست‌محیطی، علمی، تخصصی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی اخلاقی، محصول قتل خرد و عقلانیت در پای سلطه‌ی تمامیت‌خواهی و جهل است. 

 

رشته‌ی دنباله‌دار فرار مغزها در ایران آخوندزده، به کانون تمامیت‌خواهیِ ولایی ـ آخوندی می‌رسد. فوج مهاجرت پزشکان و پرستاران همین‌طور. اخراج شمار کثیر استادان دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی و خالص‌سازی همین‌طور. استیلای ارضی و غارت و قتل محیط زیست، تا جایی که فرونشست زمین در اصفهان موجب کوچ شهروندان به شهرهای مازندران شده است. این نیز در شمار قربانیان جایگزین کردن سلطه و قدرت، به‌جای عقلانیت و خرد است. می‌توان ستونی بلند از این بحران‌زایی‌ها توسط نظام تمامیت‌خواه ملایان را برشمرد که همگی حاصل جنایت علیه عقلانیت هستند.

این جنایات همواره همراه عمر نظام آخوندی بوده‌اند؛ ولی با شکست عمق استراتژیک در سوریه، آوار شدن آثار آن‌ها در درون رژیم و بازتاب گسترده‌‌شان در جامعه، زبان اعتراف ناگزیر حکومتیان به خطرناک بودن «ناترازی عقلانیت» را باز نموده‌اند. روزنامه آرمان امروز در شماره‌ی ۱۳ دی ۱۴۰۳ به گوشه‌یی ناچیز از آثار قتل عقلانیت در وضعیت فعلیِ نظام اشاره کرده است:

«عدم تطابق میان عقلانیت در تصمیم‌گیری‌ها و راهکارهای اجرایی، نتیجه‌ای جز باقی‌ماندن چالش‌ها و ناکارآمدی در حل آن‌ها نداشته است. در حقیقت، مشکلات نه‌تنها حل نشده‌اند، بلکه انباشت آن‌ها به بحرانی‌تر شدن اوضاع و نارضایتی عمومی انجامیده است. این وضعیت، باری مضاعف بر نظام سیاسی کشور تحمیل کرده، باری که روزبه‌روز سنگین‌تر می‌شود و عرصه‌های مختلف را با چالش‌های بیشتری روبه‌رو می‌سازد. این موضوع، اساسی و بنیادین است.»

 

سراپای نظام ملایان گرفتار آثار این وضعیت شده است. رسانه‌های حکومتی هر روز به وجهی از بازگشت اتودینامیک مرگ خرد و عقلانیت به ساختار حاکمیت اشاره می‌کنند و به‌زعم خود، دنبال «آب حیات» برای نجات نظام از ورطه‌ی شکست استراتژیک هستند. روزنامه‌ی حکومتی اعتماد در شماره‌ی ۱۳ دی، «بمب ساعتی یا فرصت طلایی» و «خوف فروپاشی» را به کارگزاران نظام و هم‌قطاران رسانه‌ییِ پزشکیان گوشزد می‌کند و موقعیت و مختصات رژیم پس از فروپاشی سوریه را نشانی می‌دهد:

«این روزها، بحران‌های فزاینده باعث شده‌ است بسیاری از تحلیلگران و صاحب‌نظران، به‌تُندی بر لزوم تغییرات اساسی و فوری تأكید كنند. چگونه می‌توان به ‌جای تمركز بر هشدارهای خوف‌انگیز و ترساندن از فروپاشی، بر تغییرات سازنده تاكید كرد؟ شرایط امروز كشور، بنا به غالب تحلیل‌ها، شرایطی بی‌سابقه است و ناظران اذعان دارند كه حتی سال گذشته نیز كسی پیش‌بینی نمی‌كرد وضعیت منطقه و كشورمان به این مرحله برسد.» 

 

حالا مشکل اصلی کجاست که «شرایط بی‌سابقه» و «ترساندن از فروپاشی»، چشم‌انداز آینده را در منظر کارگزاران سیاسی و رسانه‌ییِ نظام تیره و تار کرده و از هر ساحت و سوی حکومت، بانگ هول و ولا برخاسته است؟ مشکل اصلی در فروپاشی پایگاه اجتماعیِ حاکمیت است که از قضا بعد از فروپاشی سوریه، خطر آن بسا فزون‌تر و ابعاد آن بسا گسترده‌تر، حاکمیت اشغال‌گر ولایی را در معرض آثار بازگشت‌ناپذیر آن قرار داده است. این هم نشانه‌ی آن از همان روزنامه‌ی حکومتی:

«ایران در پیچ ‌و خم روزگاری قرار گرفته كه سرمایه‌ اجتماعی ــ مهم‌ترین مؤلفه بقای هر نظام‌ سیاسی ــ دچار فرسایش شده است. وقتی این سرمایه كاهش می‌یابد، هیچ قدرت نظامی یا حمایت خارجی، نمی‌تواند جایگزین آن شود.» 

   ۱۵ دی ۱۴۰۳