در یادداشت‌های قبلی یادآوری شد که در دوران پساجنگ، مسأله‌ی فوری ایران، جایگزین(آلترناتیو) است. گفته شد که همه‌ی طرف‌های سیاسی ایران در این دوران، این مسأله را روی میز برنامه‌ی خود دارند. حاکمیت ملایان بسا بیش از ۴۶ سال گذشته احساس می‌کند که مسأله‌ی جایگزین سیاسی، دم دروازه‌ی نظام رسیده است؛ چرا که با عبور حداکثر مردم ایران از این رژیم، شرایط عینیِ قیام و انقلاب، مترصد تحقق شرایط ذهنی شده است. به‌همین دلیل هم به حداکثر ارعاب و بگیر و ببند برای حفظ خود توسل جسته است.

در این دوران، هر نیرو یا جریانی که اقدام به راه حل برای نجات ایران از هرگونه دیکتاتوری با شاخص نه شاه ــ نه شیخ می‌کند، در جبهه‌ی آزادی و دموکراسی قرار می‌گیرد. از پس تعیین این مرزبندی، کیفیت یا چگونگیِ راه حل‌ها مطرح می‌شود. 

 

نگاهی به راه حل‌ها تا کنون

در ۴۶ سال گذشته راه حل‌های تجربه شده شامل این موارد بوده‌اند:

اصلاح حاکمیت ولایت فقیه از درون آن

تکیه بر یک جناح نرم‌تر حاکمیت با حفظ ساختار آن

نفی اصل ولایت فقیه و شخص ولی فقیه با حفظ ساختار سیاسی و نظامی همین نظام

نفی کل حاکمیت با روش خشونت‌پرهیزی

نفی کل حاکمیت با روش قهرآمیز.

از سال ۱۳۷۶ به‌بعد شاهد بودیم که اصلاح نظام، تکیه بر جناح نرم نظام و چشم دوختن به تغییر از درون آن، به سراب بیشتر، به برباد دادن امیدها و آرزوها از یک‌طرف و به سلطه و انقباض بیشتر از طرف حاکمیت متکی بر ولایت فقیه انجامید.

در فاصله‌ی بیش از دو دهه‌ی گذشته شاهد چهار قیام بزرگ بوده‌ایم که همه‌شان توسط حاکمیت با حداکثر دستگیری و کشتار، سرکوب شده‌اند. در همین قیام‌ها شاهد بودیم که منادیان خشونت‌پرهیزی، توسط حاکمیت با خشونت حداکثر پس زده شدند و منجر به انفعال و سرخوردگی در میان‌شان شد.

 

فاجعه: درک نکردن اصل موضوع

اصل موضوع از منظر تجربه‌ی تاریخی و شناخت ماهیت هر پدیده چیست که اگر آن را مد نظر قرار ندهیم، به سلسله‌ی سراب‌ها ادامه می‌دهیم؟ اصل موضوع این است که ماهیت حاکمیت متکی بر ولایت فقیه، تمامیت‌خواهیِ سیاسی یا چتر انحصارطلبیِ ایدئولوژیک است. چنین نظام‌هایی هرگز اصلاح نمی‌شوند؛ حتی اگر چند صباحی برای فریب مردم ــ به‌طور خاص کنش‌گران فعال سیاسی و فرهنگی ــ مانور اصلاحات کنند. از منظر تاریخی هم که به این روند سیاسی نگاه کنیم، به فقدان شعور سیاسی در چنین رویکردهایی می‌رسیم. کافی‌ست سری بزنیم به ایستگاه‌های تاریخ معاصر ایران تا به‌خوبی ببینیم که این نمونه‌ها چه نتایج فاجعه‌باری علیه منافع ملی ایران و آرزوی تاریخی مردم ایران به‌بار آورده‌اند. 

 

بهترین فرصت اصلاح

بهترین فرصت اصلاح حاکمیت ولایت فقیه، در فاصله‌ی سال ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ بود که هنوز خردک جویبار مسالمت‌آمیز فعالیت سیاسی و فرهنگی وجود داشت، ولی هرچه تلاش شد، خمینی از جبورت فرعون‌صفتی کوتاه نیامد و این، آغاز جنایت پشت جنایت تا الآن شد. 

 

نظام‌های تمامیت‌خواه و رفراندوم 

 اگر نظرگاهمان درباره‌ی یک نیرو یا نظام تمامیت‌خواه، بر شناخت ماهیت تاریخی و ایدئولوژیک آن متکی نباشد، باید یقین کنیم که مدام از آن نیرو عقب‌تر هستیم و مدام از آن فریب و ضربه می‌خوریم. نظام تمامیت‌خواه ولایت فقیه با طیف دوایر حوزویِ آن، ارتجاعی‌ترین و صلب‌ترین نیروی سیاسی تاریخ ایران است. نشناختن چنین ماهیتی، رفتن دنبال راه حل‌های انرژی‌کش و امید بر باد ده را موجب می‌شود. 

توقع رفراندوم  و اصلاح و خشونت‌پرهیزی از این نظام، فقط فضای سیاسی ایران را مشوش می‌کند، رسانه‌ها را یک‌چند به خود مشغول می‌کند و درنهایت به سراب، یأس، سرخوردگی و بی‌عملی می‌انجامد.   

 حاکمیت آخوندی همیشه از این فرصت‌ها برای تثبیت خود سود جسته و خواهد جست؛ چرا که اصلاً این موارد را جدی نمی‌گیرد و چه بسا با پا پس بزند و با دست پیش بکشد. این را هم باید جدی گرفت که حاکمیت هیچ ابایی ندارد که در این موارد، نفوذ کند و دامن هم بزند و بر خر مراد خود سوار شود.

 

 اصل گره و پیچ کجاست؟

راه حل واقعی، منطقی و علمیِ برآمده از تمام تجربه‌های تاریخی برای نجات یک‌باره‌ی ایران از سلسله‌ی دیکتاتوری‌های سلطانی و شاهی و شیخی، چیست؟ راه حل در حاضر شدن برای پرداخت بهای تمام‌عیار در برابر این دیکتاتوری‌هاست. اصل گره و پیچ در این‌جاست که میلیون‌ها کنش‌گر فعال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حاضر به پرداخت بهای تمام‌عیار قاطعیت در مقابل دیکتاتور نیستند. از این‌جا به تقسیم طیف این کنش‌گران فعال می‌رسیم. عده‌یی این بها را پرداخته‌اند و می‌پردازند، عده‌یی حاضر به پرداخت بهای تمام‌عیار نیستند. اینان سانسور می‌شوند، دستگیر می‌شوند، گرفتار محرومیت شغلی می‌شوند، زندانی می‌شوند، شکنجه می‌شوند؛ این قیمت‌ها را می‌پردازند، ولی حاضر به اتخاذ قاطعیت در نفی تمامیت دیکتاتور و دل کندن از اصلاح آن و قطع امید از رفراندوم نیستند. تاریخ ایران پر از این زخم باز چرکین است و در هر دوره‌یی دیکتاتور مسلط، از آن سودها برده است تا طیف پرداخت‌کننده‌ی تمام‌عیار قیمت مبارزه و سرنگونی‌خواه را باشدت تمام سرکوب کند و علیه آن دروغ‌گویی، بهتان و شیطان‌سازی راه بیندازد. به‌قول احمد شاملو «درد این است، درد این است»!

اگر تعارف را به‌خاطر منافع ملی ایران کنار بگذاریم، بدون آن‌که قصد توهین باشد، متأسفانه با طیفی مواجهیم که باوجود دادن قیمت مخالفت با حاکمیت، ولی درنهایت تأسف، فاقد شعور سیاسی در تشخیص راه حل نجات ایران است. این فقدان شعور سیاسی را وقتی بیش از گذشته شاهدیم که می‌بینیم در لیست ۱۷ نفری که چند روز گذشته بیانیه دادند، نام یک عنصر به‌غایت آلوده به وزارت اطلاعات آخوندها به‌نام فریبا هشترودی را در میان آنان می‌بینیم. فریبا هشترودی که مبارزه‌اش با جمهوری اسلامی را در خارج کشور پشت پا زد و برگشت ایران، وزارت اطلاعات به استقبالش رفت، برایش ضیافت تشکیل داد و ایشان با روسری به دفتر کار روزنامه کیهان رفتند و غسل تعمید شدند! حالا به‌ناگهان اسم وی کنار اسامی خواستاران رفراندوم قرار می‌گیرد. معروف است که یک مگس کافی‌ست تا یک سینی کیک را به گند بکشد. وقتی کنش‌گران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، چشم به اصلاح و رفرم می‌دوزند و مرزهایشان را با دیکتاتور تمامیت‌خواه ولایت فقیهی محکم و قرص نمی‌بندند، ضریب شعور سیاسی‌شان هم بسیار پایین می‌آید؛ و این می‌شود درز و روزن سرایت مطامع حاکمیت مسلط برای دربردن خودش از سرنگونی و از طرفی آلودن فضای سیاسی ایران. 

می‌بینیم که همیشه اصل گره و پیچ در فضای سیاسی ایران این بوده که پاشنه‌ی کفش را برای درافتادن تمام‌عیار با دیکتاتور مسلط نکشیم، حساب‌مان را از همه‌جهت از او جدا نکنیم، اصلاح و رفرم را دور نریزیم و راه حل قاطع نفی و سرنگونی را انتخاب نکنیم. 

اگر مشروطیت شکست می‌خورد، به‌همین دلیل است، نه فقط جنایت دیکتاتوری محمدعلی شاه با پشتوانه‌ی روس. اگر میرزا کوچک‌خان که رهبر یک جنبش بود، تنها می‌شود و با دو ریال پول در برف یخ می‌زند و سرش را دون‌پایه‌یی رذل روی میز رضاخان  دست‌نشانده‌ی انگلیس و جنایت‌کار می‌گذارد، دلیل‌اش همین است. و مصدق و...تا همین الآن. یادآوری می‌شود که آقای محمد بسته‌نگار از اعضای قدیمی نهضت آزادی در اواخر دهه‌ی ۷۰ گفته بود «اگر ما از همان خرداد ۱۳۶۰ کوتاه نیامده بودیم و جلو حکومت ایستاده بودیم، به این وضع دچار نمی‌شدیم».(نقل به مضمون)

 

ایران؛ بازهم رهنمود تاریخ

اگر ایران ۱۵۰ سال گذشته را بشناسیم، هیچ دوره‌یی از آن را خالی از سلسله‌ی دیکتاتوری‌ها نمی‌بینیم. تا بخواهیم جنبش آزادی‌خواه و مبارزین هستی بر کف بوده‌اند و هنوز هم هستند؛ اما دیکتاتورها همیشه بر شانه‌ی خدمتگزاران به آن‌ها در بزنگاه‌ها، تداوم یافته‌اند. 

الآن در تابستان ۱۴۰۴ هم به یک بزنگاه تاریخی و مهم رسیده‌ایم. راه حل ایران مثل تمام دوره‌های پیشین، نفی قاطع دیکتاتور مسلط با قاطع‌ترین راه حل منطبق بر منافع ملی ایران است. شاخص این راه حل، بریدن هرگونه علقه و انتظار و امید و درخواست از حاکمیت، برکنار کردن آن با تمام اجزایش و نفی هرگونه دیکتاتوری در گذشته و آینده‌ی ایران است. 

افشاندن گل‌برگ‌های امید بزرگ بر سراسر ایران‌زمین برای شکوفاندن استعدادهای ملی جهت ریشه‌کنیِ یک‌باره‌ی وراثت دیکتاتوری، همین است و بس. 

۲۹ تیر ۱۴۰۴