رشتهیی با دانهها و ساختارش
یک حکومت دینسالار؛
حکومت متکی بر آمریت مطلق یک فرد؛
حکومت بهخدمتگیرندهی تمام امکانات سیاسی، اقتصادی، زیستی و حقوقیِ یک جامعه برای حفظ خود؛
حکومت انحصار قدرت سیاسی، اقتصادی و آموزشی در ید یک طیف ویژهی گرداگرد رهبری مطلق مذهبی؛
حکومت مبلغ نمایندهگی مطلق و مقدس الاهی؛
حکومت متکی بر سیاستهای فرامرزی با استفاده از صدور ایدئولوژی و ترور در خدمت ایدئولوژی؛
حکومت پاسخگو نبودن به احدی از اجتماع بشری در حیطهی سلطهگری خود،
معرف چه نوع اندیشهی عقیدتی ــ سیاسی برای رسیدن به هدفش است و راهبرد این اندیشه را با چه ابزارهایی ممکن میسازد؟
این ویژهگیها را حاکمیت مطلق ولایت فقیه با عنوان سیاسیِ جمهوری اسلامی نمایندگی میکند. این ویژهگیها، دانههای تشکیلدهندهی یک رشتهی عقیدتی هستند که نوع اندیشه و مکتب سیاسی آن در «توتالیتاریسم» تعریف و شناخته میشود.
این ویژهگیها معرف سامانه و ساختاری تمامیتخواه و انحصارگرا هستند. توتالیتاریسم از این ویژهگیها تغذیه میکند، سلولهایش را میپراکند و ساختاری اختاپوسگونه مییابد.
توتالیتاریسم چیست؟
«توتالیتاریسم برای رژیمهایی بهکار میرود که دارای این مشخصات باشند: نظارت دولت بر همهی جنبههای فعالیت اقتصادی و اجتماعی، انحصار قدرت سیاسی در دست یک حزب حاکم و حذف هرگونه نظارت آزادانهی جامعه، دستیازی به ترور برای سرکوبی هرگونه مخالفت و نارضایی، تسلط یک فرد یا یک گروه بر دولت، تلاش برای شکل دادن به جامعه بر اساس ایدئولوژی حزبی، از میان بردن آزادیهای فردی. در دولت فراگیر[توتالیتر] دستیازیهای دولت در حیات جامعه محدود به هیچ حد قانونی نیست و دولت با یکسان کردن آموزش، نظارت بر فعالیتهای ادبی و هنری و در دست گرفتن تمام رسانهها و مجراهای خبری و نظارت بر آنها، همهی نیروهای جامعه را در خدمت خود میگیرد و هدایت میکند.»(۱)
کارکردهای مادیِ اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ سلطهگر توتالیتر
نقلقولهای زیر از کتاب «توتالیتاریسم»(۳)، گویای برنامهها و سیاستهای رایج نظام توتالیتاریستی هستند. مصداق عینیِ این برنامهها و سیاستها منطبق بر تاریخ ۴۵ سال گذشتهی سلطهی سیاسی بر ایران میباشند:
«خشونت، قدرت و جنایت، استعدادهایی بهشمار میآیند برای انسانهایی که جایشان را در این جهان گم کردهاند و از همین روی شیفتهی نظریهی قدرتی هستند که آنها را به جهان بازگرداند.» صص ۷۸ و ۷۹
آیا این ویژهگی دقیقاً منطبق بر اصل و نظریهی ولایت فقیه و خاصه، پاسخ به عقدهگشاییهای طبقهی روحانیت حکومتی نیستند که «شیفتهی نظریهی قدرتی» باشند که «آنها را به جهان بازگرداند»؟
به ادامهی این کارکردها توجه کنید:
«توتالیتاریسم در رأس قدرت، همهی استعدادهای درجهی یک را از سر کارها برمی دارد و بهجای آنها عقلباختگان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی و عدم آفرینندگیشان، بهترین تضمین وفاداری آنهاست.» ص ۹۴
آیا این کارکرد با تاریخچه و عمر نظام ملایان انطباق کامل ندارد؟ حجم اعجابانگیز فرار مغزها و مهاجرت نخبهگان از ایران آخوندزده بر اثر تصفیهها و خالصسازیها توسط «عقلباختهگان و بیخردان» قسم خورده به ولی فقیه، شواهد ثبتشده بر حاکمیت توتالیتر مذهبی ــ سیاسی هستند.
«هر جا که توتالیتاریسم سلطهی مطلق پیدا کند، تلقین و خشونت را برای تحقق آیینهای ایدئولوژیک و دروغهای عملی بهکار میبندد.« ص ۹۸
کدام ایرانیِ آزاده در بیرون از حاکمیت آخوندی در ۴۵ سال گذشته بوده که هدف «تلقین و خشونت» حکومت «برای تحقق آیینهای ایدئولوژیک و دروغهای» پروپاگاندیِ آن نشده باشد؟
«هدف نظام خودسرانه، نابود کردن حقوق مدنی کل جمعیت کشور است؛ به گونهیی که سرانجام مردم کشور حتا در سرزمین خودشان نیز مانند افراد فاقد ملیت و بیخانمان، از حقوق قانونی محروم گردند. نابودی حقوق انسان و کشتن شخصیت حقوقیاش، لازمهی چیرگی مطلق بر اوست.» صص ۲۹۰ و ۲۹۱
کدام قشر صنفی و اجتماعی در ایرانزمین هست که فعالیت و معیشت و آموزش و حیاتاش «محروم از حقوق قانونی» و «کشتن شخصیت حقوقیاش» توسط اتاق فکر نظام ملایان و عوامل میدانیِ آن انجام نشده باشد؟
حاکمیت فالانژ ــ لمپن
معرفیِ شناسنامهی حکومت ملاسالار توتالیتر را فقط همین اندیشه و مکتب کفایت نمیکند. این حکومت، یک ساختار فالانژی ــ لمپنی هم هست. تاریخچهی این ساختار در ۴۵ سال گذشته بسا خاطرهها در اذهان مردم ایران از فالانژی ــ لمپنیاش با زعامت خمینی و بهشتی و خامنهای واتاق فکر نظام برجا گذاشته است. به شناسههای «فالانژ» دقت کنید:
«در اصطلاح سیاسی، فالانژ برای دست راستیهای افراطی که به کمک دستههای اوباش در خیابانها به حمله و ویرانگری و برهم زدن تظاهرات گروهها میپردازند بهکار میرود.»(۲)
محصولات تکساختیِ مذهبی ــ سیاسی
مشاهده میشود که از اتحاد توتالیتاریسم و فالانژیسم، تکپایهگیِ سیاسی و مطلقگراییِ ساختار قدرت درمیآید. خمینی از بهمن ۱۳۵۷ بساط تکساختی کردن نظام مذهبی ــ سیاسی را پهن و ماه به ماه آن را گستردهتر کرد. به سیر تحولات آموزش و پرورش و دانشگاههای ایران از ۴۵ سال پیش به اینطرف ــ بهطور خاص در هفتههای اخیر ــ نگاه کنید؛ آیا جز مسیر انحصاری ــ حوزوی ــ آخوندی و طابقالنعل بالنعل آمریت مطلق ولی فقیه داشته است؟
به برچیدن تمام صداها و دوربینها و قلمهای خارج از دایرهی حکومتی و باندهایش نگاه کنید؛ حتا با انتشار دهها روزنامه و مجله و فصلنامه و فیلم ــ که همگی زیر سلطه و کنترل مطلق وزارت ارشاد مجوز و حیات دارند ــ بیانکنندهی وجهی بارز از ویژهگیهای یک نظام توتالیتر هستند.
به بحرانهای زیستمحیطی، بهداشت، معیشت، آموزش، فرار مغزها، مهاجرت، بیکاری، گرانی، اقتصاد، اعتیاد و اخلاقی در ایران تحت سلطهی ولایی ــ حوزوی نگاه کنید؛ آیا جز ناشی از تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در یک ساختار عقیدتی ـ مذهبی ـ سیاسیِ تمامیتخواه و انحصارگرا هستند؟
به بازی با دین و مذهب و باورهای مردم و تجاوز به حریم واژهها و مفاهیم و ارزشها توسط ساختار قدرت و تبلیغات نظام ولایت فقیهی نگاه کنید؛ آیا جز بازتاب نفرت و آخوندزدگی و لوث شدن واژهها و مفاهیم و ارزشها، حاصلی داشته است؟ آیا این کارها جز از فکر و دست قومی تمامیتخواه و آخوندصفت برمیآید که در مسیر حفظ ساختار قدرت عقدهگشایانهشان، در «خشونت، قدرت و جنایت، استعدادهایی بهشمار میآیند که جایشان را در این جهان گم کردهاند»؟
بلاهت عامدانه با سپر مالهکشی
اخیراً برخی عناصر ریزشی باند اصلاحاتی رژیم مدعی شدهاند که «وقتی میتوان به خامنهای انتقاد کرد و کاری ندارند، پس این حکومت، حکومت توتالیتاریستی نیست»!
به این بلاهت عامدانهی عناصر شیفتهی حفظ نظام که به هر مانور و نمایش و مالهکشی روی میآورند، باید گفت «توتالیتاریسم یک ساختار قدرت» است که بدون آنکه کانون قدرت آن دست بخورد، میتواند مانورهای سیاسی و بازیهای نمایشی و رنگین فرهنگیِ فریبکارانه در درون ساختار خود صورت دهد. کما اینکه همین اصلاحاتیها از سال ۱۳۷۶ بازیچهها و بازیگران میدانی برای تداوم ساختار توتالیتاریستیِ عقیدتی ــ سیاسیِ نهادینه شده در قانون اساسی با تمام تاریخچهی جنایتبارش شدند.
ساختار توتالیتاریستیِ ولایت فقیهی در سال ۱۴۰۱ بسیاری عناصر اصلاحاتی و همسو با بازسازی دیکتاتوری را در بیرون نظام و در خارج ایران به بازی و مانور گرفت تا قیام را از مسیر و هدف اصلیاش منحرف کند ولی بدون هیچ تغییری در ساختار قدرت، یک روز از کشتار، سرکوب، زندان و اعدام مخالفان بیرون نظام کوتاه نیامد.
آیا این ساختار، انتقادپذیر است؟
نتیجهگیری
حاکمیت ولایت فقیهی با عنوان بیمسمای جمهوری اسلامی، از همان آغاز صدارت، یک ساختار تماماً توتالیتاریستی ــ فالانژی ــ لمپنی بوده است و هست. این ساختار قدرت ــ طبق شواهد تاریخی در قرن بیستم در اروپا ــ و تاریخچهی عمرش در ۴۵ سال گذشته در ایران، دو ویژهگی بارز دارد: هرگز اصلاحپذیر و پذیرندهی مبارزات مدنی و مسالمتآمیز نبوده، نیست و نخواهد بود. / هرگز انتقادپذیر از بیرون حکومت نبوده، نیست و نخواهد بود.
طبق شواهد تاریخی در اروپا و تجربیات قیامها در ایران، چنین ساختارهایی فقط با اتحاد نافیان هرگونه دیکتاتوری و با روش ناگزیر قهرآمیز ملی از سر راه اراده و مطالبهی مردمی خواستار آزادی، برابری، دموکراسی و جدایی دین و دولت برداشته خواهند شد.
۱۰ مهر ۱۴۰۲
پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ داریوش آشوری، دانشنامهی سیاسی، چاپ چهاردهم، صص ۲۴۰ و ۲۴۱
۲ ـ همان، ص ۲۳۸
۳ ـ توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت، برگردان محسن ثلاثی، چاپ دوم