«خاصه در این روزگار تیره که خیرات، روی به تراجع آورده است...راه راست بسته و طريق ضلالت گشاده، و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب، و لثوم و دنائت مستولی و کرم منزوی، و شریران فارغ و مكر و خدیعت بیدار، و حق منهزم و باطل مظفر...و عالم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب، خندان.»

 (کلیله و دمنه، باب برزویه طبیب، چاپ مینوی)

 

«هر غبار راه لعنت‌شده، نفرین‌ات می‌کند.

تو را چه سود از باغ و درخت

که با یاس‌ها

                به داس سخن گفته‌یی.

آن‌جا که قدم برنهاده‌باشی

گیاه

        از رستن تن می‌زند.» 

(احمد شاملو، ترانه‌های کوچک غربت، آخر بازی، ص ۲۱) 

 

ارج‌گزاریِ بزرگ‌ترین سرمایه

در ادوار ادبار که چهل‌وپنج سال آن را با پربار‌ترین تجربه‌ها، آموخته‌ها، مبارزات، پایداری‌ها، قیام‌ها و روشنگری‌ها ــ به‌بهایی سنگین، خونین و بغرنج ــ پشت سر گذاشته‌ایم، بزرگ‌ترین سرمایه‌ی هر ایرانیِ دغدغه‌مند سرنوشت ایران، چیست؟

همین مسیر طی شده، می‌گوید بزرگ‌ترین سرمایه‌، شناخت خمینی است. خوشا آنان که خمینی را چهل‌وپنج سال پیش شناختند، راه خود را تمام و کمال از او جدا کردند، به این جدایی اکتفا نکرده، ماهیت خمینی را افشا نموده و با او و ساختار برآمده از وی، تمام‌عیار رزمیدند و جنگیدند. این پرافتخارترین و عالی‌ترین سرمایه‌ی انسانی، تاریخی، ملی، مردمی و ماندگار برای اکنونیان و درس‌ها و توشه‌ها برای آینده‌گان است.

علت ارج‌گزاری بر سرمایه‌ی شناخت خمینی، از این واقعیت برآمده است که خمینی میوه‌یی پوکیده بر بلندترین شاخساران بود. آن‌چه از وی در عوام‌زده‌گی پوپولیستی برجسته و قدسی‌مآب شد، قرار گرفتن خمینی بر بلندترین شاخساران سیاسی و مذهبی بود، نه پوکیده‌گیِ ماهیت و لجن‌کده‌ی مظروف اندیشه‌های او. به‌همین دلیل، شناخت درون‌مایه‌ی میوه‌یی پوکیده، اما تزیین‌شده بر شاخسارانٍ دست‌نیافتنی، بیان ژرفای انسان‌شناسی و هوشیاریِ سیاسی است.

 

دو ارزش، نقاب از خمینی برداشتند

خمینی با نقاب آمد. موفق هم آمد. وعده‌هایش به مردم ایران در پای درخت نوفل‌لوشاتو ــ که بی. بی. سی برایش سنگ تمام گذاشت و در رهبر کردن خمینی هیچ کاستی نداشت ــ او را کامیاب نشان داد. اما چند هفته‌یی بیش نپایید که دو ارزش به‌مثابه دو دست، نقاب از چهره‌ی سیاسی و مذهبی خمینی برداشتند؛ آن دو ارزش یا دو دست، یکی «آزادی» بود و یکی «برابری». آن میوه‌ی پوکیده که بلندترین شاخساران را غصب کرد، گنداب عفونت درونش، از نفی همین دو ارزش انباشته بود. در تابستان ۱۳۵۸ هم در انتقام از «آزادی» و «برابری»، ناگزیر شد درون‌مایه‌اش را اعتراف کند که اشتباه کرد از اول میدان‌های «دار» برپا نکرد!

 

خمینی؛ یک اوباش حرفه‌یی

تاریخچه‌ی برداشتن نقاب‌ها از خمینی را که مرور می‌کنیم و به‌یاد می‌آوریم، درمی‌یابیم که او به‌واقع اوباشی بیش نبود؛ یک اوباش حرفه‌یی و کارکشته با تمام خصائل و وجنات ضداخلاقی و فرهنگیِ آن. هنگامی که معنای واژه‌ها را تداعی می‌کنیم، شکل متناظر یا عکس‌برگردان آنان را در حیطه‌ی زندگی شخصی و اجتماعی می‌بینیم. وقتی می‌گوییم خمینی یک اوباش تمام‌عیار بود، تداعی معنای «اوباش» را در متناظر آدمیزادی‌اش به هیأت خمینی می‌بینیم. یک اوباش مملو از ابتذال است و به پیرامون خود نیز ابتذال و اوباشی‌گری می‌پراکند. خمینی سیاست‌اش را با اوباشی‌گری پیش می‌برد. خیلی جاها  موفق هم شد. دسته‌جات دنیِ چماقدار و لمپن و قمه‌کش، ضریح مستجاب‌کننده‌ی درون‌مایه‌شان، عبای خمینی بود. 

 

شاخص مادیِ شناخت یک ایدئولوژی

ابتذال ایدئولوژیک، وجه برجسته‌ی آن میوه‌ی پوکیده بود که فریب بودنش در بالاترین شاخسار سیاسی و مذهبی، کشف و شناخت آن را برای همه‌گان ممکن نمی‌نمود. این ایدئولوژی باید محصول سیاسی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی‌اش را می‌داد تا گستره‌ی اجتماعیِ جامعه‌ی ایران، گنداب درون‌مایه‌ی مبتذل آن را در خیابان، کوچه، تلویزیون، رادیو، مسجد، نماز جمعه، کتاب درسی، دانشگاه، زندان، قتل عام، اعدام، فرهنگ‌کشی، آزادی‌کشی و زن‌ستیزی ببیند و حس و تجربه کند و پله‌پله از تمامیت این نظام و ساختار و ایدئولوژی و سیاست آن عبور کند. الآن این شناخت برای عامه‌ی مردم ایران سهل و عینی شده است؛ تصور کنید قیام تاریخی و افتخارآفرین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که بی‌هیچ تعارفی پرده از ماهیت قرون وسطایی خمینی برداشت، چه بهای سنگین و خونین در آن دهه پرداخت تا درون و برون «جمهوری اسلامی آخوندی» در منظر همه‌گان شناخته شود، آنگاه قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و بعدی‌ها بیشتر تجربه کنند و جبهه‌یی به‌وسعت ایران در مقابل نظام ملایان شکل بگیرد.

 

از محصولات اوباشی‌گری و ابتذال‌گراییِ خمینی

پی‌افکندن شوره‌زار جنایت و یأس با داس مذهب‌نمایی و کلاهک سلطنت مطلقه، وجهی دیگر از معرف‌های اوباشی‌گری و ابتذال‌گرایی خمینی است. پیچیدن نسخه‌ی «حفظ نظام به‌هر قیمت» و زرورق «اسلام فقاهتی» بر آن پوشاندن، مجوز هر جنایتی توسط کارگزاران سپاهی و لباس‌شخصی و بسیجیِ نان‌خور نظام شد. با این نسخه و مجوز، حرمت زندگی شخصی و اجتماعی، قربانیِ افسارگسیخته‌ترین جنایات و قتل عام‌ها شد، محیط زیست ایران غارت و چپاول شد، سیل‌های غارت‌گر، داس‌های دروگر خانه، مزرعه، احشام، مدرسه و نعمات حیات مردم ایران شدند، اندام‌فروشی و زباله‌گردی رواج یافت و ... قتل عام حرث و نسل، سربرگ کارنامه‌ی ایدئولوژیِ مبتذل و انسان‌ستیز خمینی گشت.

به ابتذال آخوندی ‌کشیدن مفاهم واژه‌ها و تخریب اعتماد و باورهای مردم به واژه‌ها، از جنایت‌بارترین محصولات نقاب اسلام‌پناهی و روحانی‌گریِ خمینی است. 

 

مراحل شناخت مدار مبارزه با خمینی

خمینی فقط همین‌ها نبود؛ او با همین‌ها مداری از مبارزه با وی و نحله‌ی میراث‌برانش را تعیین تکلیف کرد. مدار مبارزه‌یی که شناخت آن هم یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های انسانی و تاریخی است. 

[لازم شد به این واقعیت اشاره کنیم که خمینی با موقعیت استثنائیِ مذهبی و سیاسی‌اش، بهترین فرصت تاریخی را هم از نظر سیاسی، هم از منظر حوزوی با قدمت آن در ایران از دست داد. تمامیت‌خواهی و فردمحوریِ دیکتاتورپیشه که معرف درون‌مایه‌ی میوه‌ی پوکیده‌ی سیاسی ــ مذهبی است، خمینی را به چاه دنائت اوباشی‌گری با زرورق مذهب کشاند.]

مراحل تکاملیِ شناخت مدار مبارزه با خمینی به این واقعیت و ضرورت انجامید که تا مغز و نگرش خود را از اندیشه و ایدئولوژی خمینی نزدایی و نسبت به ویروس دجال‌گراییِ سیاسی ــ مذهبیِ آن واکسینه نشوی، نمی‌توانی با او و با وارثانش بجنگی، مرزبندی کنی و به شعور سیاسی برسی. صحنه‌ی سیاسی ایران از ۱۳۵۸ تا کنون را زیر ذره‌بین ببرید تا در جای‌جای و فصل‌فصل آن ببینید که خمینی‌زده‌گی چه بلاهایی سر آنان که او را همه‌جانبه نشناختند و خود را از او خالی نکردند آورده است. از این منظر لازم است یک‌بار دیگر تاریخ معاصر ایران را با زدودن خمینی و خمینی‌صفتی، بازخوانی نمود تا از قضا یکی از علل اساسیِ عقب‌مانده‌گی ایران را در آثار اتحاد شاه و شیخ فهمید.

 

رابطه‌ی خوانش پدیده‌ی خمینی با تغییر سرنوشت ایران

چند محور از خوانش خمینی می‌توانند درس‌های گذشته‌ و جاری برای چراغ هم‌اکنون و آینده باشند. چراغی که  اکثریت مردم ایران در دو دهه‌ی گذشته آن را بر دست گرفته‌ و با آن، از تاریک‌خانه‌ی قرون وسطایی ولایی ــ آخوندی عبور کرده‌اند و می‌کنند. خمینی‌شناسی یکی از شاخص‌های شعور سیاسی در صحنه‌ی داخلی و بین‌المللیِ مربوط به ایران است. این شعور می‌گوید از تمام ارزش‌ها و معیارهای خمینی و وارثانش در امر سیاسی، فرهنگی، باور و اعتقاد، دین و حجاب، حکومت و وکالت و انسان‌شناسی باید دور و دور شد و مبارزه‌ی سازمانیافته با محور نفی هرگونه دیکتاتوری را، برای نفی تمامیت آن برگزید و پا به میدان تغییر تاریخیِ سرنوشت ایران گذاشت. 

۱۲ خرداد ۱۴۰۳