روی تختهسیاه ۷۰ سال تاریخ ایران
تا کی باید کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بازخوانی نمود؟
ارجاعهای مداوم به این واقعه که نسل به نسل ایرانیان به آن مبادرت میکنند، از چه ضرورتی ناشی شده است؟
مگر چه پیامی در این رخداد نهفته است که با هر قیام کوچک و بزرگ در ایران، تجارب آن کودتای ارتجاعی ـ درباری ـ استعماری، درسآموز قیامآفرینان میشود؟
چرا در هر قیامی که در ایران شعلهور میشود، بیاستثناء نمادهای مجسم آزادیخواهی و استقلالخواهی که در آن کودتا سرکوب شدند، بالای دست تظاهرکنندگان است و آنها را شاخص مرزبندی با ارتجاع آخوندی و سلطنت شاهی میدانند؟
اینهمه شعر، ترانه، سرود و کتاب دربارهی ضربهیی که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مسیر آیندهی ایران زد، از چیست و از کدام زخم ضمیر و چکاد آرزوی ایرانی حرف میزنند؟
چرا گروههای سیاسی مترقی که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در صحنهی سیاسی ایران ظهور نمودند، مسیری اساساً متفاوت از گروههای پیشین، پیشه کردند؟
مگر دکتر محمد مصدق هم یکی از صدها سیاسیون تاریخ ایران نیست که دورهیی میآیند، سپس با کودتا یا با توطئه یا با برکناری رقابتی در دایرهی قدرت یا با انتخابات از صحنه کنار میروند؟ مگر او نمیخواست قدری جلوتر از امیرکبیر، حتا شاه هم باشد ولی نه فراتر از قانون؟ پس چرا «مصدق» به یک «فکر»، به یک «مسیر»، به یک «سیاست» و به یک «پدیدهی نو» در یک سرفصل تاریخ ایران تبدیل شده است؟
چرا در ۷۰ سالی که از آن کودتا گذشته است، در هر سرفصل سیاسی و اجتماعی در این ۷۰ سال، بانیان استعماری و درباریان دخیل در آن کودتا، شاهپرستان، خمینی و ارتجاع آخوندی مواضعی مشترک و همسو بهنفع آن کودتا، علیه مصدق و علیه وارثان سیاسی مصدق دارند؟
چرا ورثهی شاه و مدافعان کودتای ۲۸ مرداد، در قیام ۱۴۰۱ درست مطابق با خواسته و هدف اتاق فکر نظام ولایی، تمام تلاش داخلی و خاصه بینالمللیشان را کردند تا سر آن قیام را کج کنند و به ناکجاآباد تفرق و یأس و شکست بکشانند؟
در موافقت و مخالفت با کودتای ۲۸ مرداد، چه امر بنیادین و مهمی نهفته است که رخدادهای مشابهاش در تاریخ معاصر ایران همواره ربط مستقیم با سرنوشت و آیندهی ایران داشتهاند؟
رابطهی متقابل کیفیت نیروهای سیاسی با سرنوشت ایران
اصل مطلب در پاسخ به پرسشهای فوق از همین پرسش آخر شروع میشود: چگونگی رقم خوردن سرنوشت و آیندهی ایران و کیفیت نیروهای دخیل در آن. غیر ممکن است لایهبهلایهی تاریخ ۱۲۰ سال گذشتهی ایران را وارسی و بررسی کنیم و همواره به این دو عامل اثرگذار بر هم ــ رابطهی متقابل کیفیت نیروهای سیاسی و کیفیت سرنوشت ایران ــ برنخوریم.
در این بحث، ماده و محصول مشخص کودتای ۲۸ مرداد چه بود و بر سرنوشت و آیندهی ایران چه تأثیری گذاشت؟ این پرسش از دل تاریخ معاصر ایران درمیآید که میراث سیاسیِ دو جبههی مقابل هم همواره چه بوده است و الآن نقداً چه داریم؟
تا وقتی که هماوردیِ جبههی ارتجاع شاهی و شیخی و استعمار با جبههی آزادی و برابری استقلال حقیقیِ ایران وجود دارد، همواره باید رخداد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بازخوانی نمود و درسهایش را چونان تلنگری بر حافظهی تاریخیِ مردم ایران و مسؤلیتشناسیشان در تعیین سرنوشت خود و کشورشان نواخت.
پدیدهی تاریخیِ مصدق چیست؟
تاریخ ایران جا به جا از پادشاهان همهکاره و صاحب زر و زور و سلطهگریِ بیپاسخگو، نشانیها داده است. امیرکبیر اولینبار خواست با استفاده از پادشاه و حضور در دربار او، به ترمیم دایرهی قدرت سیاسی و بهخدمت گرفتن آن در جهت پیشرفت علمی و فرهنگی و ترقی سیاسی ایران گام بردارد. ملازمان چاکرمنش استعمارگران و نانخورهای ریز و درشت فاسد دربار، پاپوش تدارک دیدند و امیرکبیر را از سر راه نفوذ استعمار و سلطهی مطلق ارتجاع سلطنتی برداشتند.
مصدق یک گام فراتر از امیرکبیر برداشت. خواست پادشاه را با حفظ مقام، مشروط به قانون در چهارچوب قانون اساسی و نیز ملزم به آزادی، دموکراسی و استقلال ایران کند. این اولینبار در تاریخ ایران بود که تلاش میشد پادشاه و دربار وی، دیگر حیطهی بیدروپیکر سیاسی نداشته باشند و نیز چپاول سرمایههای ایران توسط استعمارگران وقت از طریق پادشاه و دربارش، محدود شود. یک تفاوت دیگر مصدق با امیرکبیر این بود که مصدق تمام امیدش را به دربار شاه و شخص شاه گره نزد. بههمین دلیل حکومت او اهرمی برای تمرین دموکراسی در ایران بود. به این خاطر هم بود که برای اولینبار در تاریخ ایران، جمعیتی میلیونی از مردم و بسیاری روشنفکران زمانه، بهحمایت از مصدق برخاستند و در تعیین سرنوشت خودشان و کشورشان شرکت کردند. از این رو بیسبب نیست که سلطنتطلبان شاهپرست و حامیان کودتای ۲۸ مرداد، اینقدر از مردمان و روشنفکران و گروههای سیاسیِ حامی راه مصدق کینه بهدل دارند و با ادبیات مبتذل لمپنی، به این جبهه تهاجم میکنند.
اگر به تعادل قوای سیاسیِ منطقهیی و جهانیِ آن زمان مراجعه کنیم، هدفی که مصدق در سر داشت، در زمانهی خودش یک انقلاب عظیم سیاسی و فرهنگی میشد.
بههمین دلیل مصدق، ادامهی جبههی آزادیخواهی و استقلالطلبی ایران از بابک خرمدین، سربهداران، مشروطیت و نهضت جنگل تا اواخر دههی ۲۰ قرن ۱۴ خورشیدی شد. حتا آثار فکری و سیاسی مصدق به کشورهای دیگر در قارههای آسیا و آفریقا بسط یافت.
بازخوانیِ نخبهکشی در ۲۸ مرداد
۲۸ مرداد علاوه بر اتحاد استعمار و ارتجاع در رقم زدناش، تکرار یک دریغ تلخ بود. دریغی که ایستگاههای تاریخ ایران را با سلسلهیی از نخبهکشی، یادآور میشوند!
نخبهکشی در ایران در هر دورهیی با زعامت استعمار خارجی، دیکتاتوریهای موروثی و خودکامگیِ ارتجاع داخلی صورت گرفته است. نخبهکشی در ایران همواره از طریق معاملهگری دیکتاتوری با مهرههای نشاندار در هیأت چماقداران و قدارهبندان انجام شده است. محصول این نخبهکشیها، سربریدن سمبلها و نمادهای آرزوی دیرین ایرانزمین برای رسیدن به آزادی و پیشرفت و ترقی بوده است.
از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا هماکنون چه صاعقهها و لحظات تاریخی داشتهایم. در این سیر و گذار چه حماسههای عظیم، رشادتهای اعجابانگیز، فداهای بیکران و نخبههای لایق و نادر در مصاف با ارتجاع سلطنتی و بوف کور آخوندیسم توتالیتر داشتهایم! چه سپهری از جانهای گرامی و آرزوهای آرمانی نثار گردش خورشید آزادی گشت که بهراستی در هیأت اجتماعیشان، همگی نخبهگان تاریخ اخیر ایران بودهاند.
پیام هشداردهندهی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هنوز یک صاعقهی زنده و جاری و لحظهی تاریخیِ پویا پیش روی نسلهای کنونی جامعهی ایران است. جامعهیی که تکان عظیم فرهنگی ــ سیاسی را در تقدیر خود دارد.
یکعمر پاک کردن افقهای ایران!
مصدق امیدی نو در افق آینده ایران بود. او و نحلهی همراه و همفکرش میتوانستند تابلوهای تکراری نقش و نگار یافته با امیران و سلاطین جامعهی سنتی ما را برگردانند تا این ملت روی دیگری از تابلو حیات خود را تجربه کند. آمریکا با همراهی و سعایت ارتجاع داخلی، در اولین پلهی مماشات با حاکمان بر ملت ایران، آن افق در انتظار را تا چند صباحی پاک کرد و بوف کورهای در کمین بامدادان استقلال و آزادیِ ایرانزمین را بر لب بام این کشور از ۲۸ مرداد تا ۱۳۵۷ نگهداشت. در این ۴۵ سال نیز مماشات با ملایان بهنفع حفظ این حاکمیت ادامه داشته است؛ طوری که بیهیچ تردیدی از پس چندین قیام بزرگ در ایران، با قاطعیت میتوان گفت که نظام ملایان را فقط و فقط مماشاتگران بینالمللیِ با آن سر پا نگهداشتهاند.
قیام ۱۴۰۱؛ مرزبندی با وارثان کودتای ۲۸ مرداد
آری، چنین مسیری طی شده است که در این ۷۰ سال هر قیامی کوچک و بزرگ در ایران، مصدق را نمادی از آرزوهای تاریخی اما سرکوبشدهی میهنمان گرامی میدارند. بدین علت است فواران این همه شعر و ترانه و کتاب در وصف کاری که مصدق کرد و نگذاشتند به ثمر برسد.
چنین است زیرساختهای تاریخیِ دو جبههی خلق و ضد خلق در ایرانزمین که یکی از برجستهترین نبردهای این دو جبهه را در قیام ۱۴۰۱ شاهد بودهایم.
قیام سال ۱۴۰۱ یکی از عرصههای مهم تعیین دو جبههی راهیان هدف و آرمان مصدق [جبههی خلق] و بانیان، سببسازان، آمران، عاملان و حامیان کودتای ارتجاعی ــ استعماریِ ۲۸ مرداد ۳۲ همراه با بازیگریهای سیاسیِ ارتجاع حاکم آخوندی[جبههی ضد خلق] شده بود. آنچه در کف خیابانهای ایران طی قیام ۱۴۰۱ محقق شد، شکست پروژهی شاهی ــ شیخی در مخدوش کردن مرزبندی با دیکتاتوریهای حاکم بر ایران و از طرفی تعمیق مرزبندی دو جبههی خلق و ضدخلق بهنفع مونیستی شدن نفی هرگونه دیکتاتوری در قیامها برای سرنگونی حاکمیت ولایت فقیهی است.
گشایش چشمهای ایران و جهان به سه واقعیت
اکنون در نیمهی سال ۱۴۰۲ برآیند تحولاتی را پیرامون ایرانزمین شاهدیم که از سال ۱۳۳۲ تاکنون کفهی نفی هرگونه دیکتاتوری شاهی و شیخی و سلطانی و استعمارگرا را بهنفع آزادی و برابری و دموکراسی و حقوق بشر سنگین و سنگینتر نموده است.
اعتراف کنیم که پایداری جبههی خلق در ۴۵ سال گذشته چهرهی واقعیِ تمامیت حاکمیت ولایت فقیه با باندها و دستهجاتش را در منظر جهان افشا نموده و نیز چشم میلیونها ایرانی را به سه واقعیت باز کرده است:
واقعیت گسترده شدن استقلال و اصالت مبارزه برای آزادی همراه با پرداخت کهکشانی از شهیدان و دل کندن از بسیاری تعلقات شخصی جهت نجات مردم و میهن از ستم و تبهکاری نظام و ایدئولوژی فاسد و انسانستیز ولایت فقیهی.
واقعیت اصلاحناپذیری مطلق نظام ولایت فقیه و اتفاق نظر اکثریت قاطع مردم ایران در نفی و سرنگونی آن.
واقعیت بازگشتناپذیریِ هرگونه دیکتاتوری با هر نقاب و نشان و لعاب و رنگ و عقیدهیی در ایران آینده.
۲۷ مرداد ۱۴۰۲