«گذشته و آینده‌ی دولت‌ها و احزابی که به مردم ستم می‌کنند ــ هرچه می‌خواهد باشد ــ برای هنرمند، ستمگر ممتاز وجود ندارد.» 
(آلبر کامو، تعهد اهل قلم، خطابه‌ی نوبل، ص ۱۳۰)  
 
«ستمگر ممتاز» کیست و کجاست؟ آیا جز با فروریختن اخلاقیِ مرز بین آزادی و استبداد و آزادگی و خودکامگی، می‌توان ستمگران را ممتاز و غیرممتاز شمرد؟ آیا می‌توان به برخی ستمگران جایزه‌ی طلا داد، به برخی نقره و به برخی برنز؟!
اگر بپذیریم که ایران در آستانه‌ی یک رنسانس ناگزیر فکری و فرهنگی قرار گرفته، پس نفی هرگونه اندیشه‌ی دیکتاتوری و شخص دیکتاتور در هر کلاه و جبه و جامه‌یی، یکی از شاخص‌های برجسته‌ی تحول ایران از دیکتاتوری و دیکتاتورزدگی به جانب رنسانس حقیقی‌اش است. 
 
 هم‌اکنون در گرماگرم قیام و خیزش سراسری ـ با تمام افت‌وخیزهایش ـ شاهد به‌جریان افتادن یک بیانیه‌ی ملی ـ تاریخی هستیم که گویای رقم خوردن تحول فکری و فرهنگی با نقد کردن وجهی از تاریخ گذشتة ایران است؛ همان وجه دیکتاتورزدگی یا دیکتاتوری‌های موروثی.
این بیانیه‌ی ملی ـ تاریخی را باید بیان بلوغ جنبش‌ها و قیام‌های چهار دهه‌ی گذشته در مصاف با دیکتاتوری ولایت فقیهی دانست؛ چرا که عبور جامعه‌ی سنتی ایران از پدیده‌ی «آخوندسالاری»، خود وجهی از رنسانس فکری و فرهنگی ایران در بستر تاریخی بس‌رنجبار از سلطه‌ی این قوم است. قومی که با گستردن بساط بندگی و استثمار و ارتجاع، جهل و خرافات خرمن می‌کند تا کجاوه‌ی دیکتاتورها بر شانه‌ی خلایق حمل شود. اکنون یک بیانیه‌ی ملی ـ تاریخی در کار برهم زدن این نظم طولانیِ ارتجاعی ـ سلطانی در ایران است. این بیانیه، نفی تمامیت یک تاریخ بندگی و استثمار و ارتجاع و سلطانی را در یک عبارت کوتاه گنجانده است: «مرگ بر ستمگر ـ چه شاه باشه چه رهبر»! 
 
این فریاد را چنان‌که بر سردر تاریخ معاصر ایران بخوانیم، خود گویای حکایت چکاچک افزارهای دو جبهه‌ی نافی یکدیگر در این تاریخ است. واژه‌ها در این عبارت، معرف تیپیک هر اسم هستند: نمایندگان تیپیک ستمگری در گذشته و اکنون ایران، نمایندگان تیپیک در قامت سلطان و پادشاه و رهبر خودکامه و ستمگر در گذشته و امروز ایران. 
 
در این فریاد و شعار که این روزها در ایران جریان دارد، ضمن نقد جدید و قاطع تاریخ ایران، بیش از آن‌که فیزیک اسم‌ها مد نظر باشد، یک روش حکومت‌مداری با تفکر تمامیت‌خواهی و جنایات برآمده از آن و غالب بر آن، هدف‌گیری شده است. این نشانه‌گیری را شعار «مرگ بر دیکتاتور» تشریح می‌کند. نسلی که در خیابان‌های ایران این شعار را می‌دهد، اندیشه‌ و سیاست دیکتاتوری و نمایندگان مجری آن را در هیأت دیکتاتورها هدف گرفته است. نه این اندیشه و سیاست، نماینده‌ی «ممتاز» دارد و نه هیچ دیکتاتوری «امتیازی» بر دیگری. مطالبه‌ی نیستی در این دو شعار برای مظاهر آن‌ها، گویای عزمی جزم برای پایان دادن روزگاران بردگیِ فکری و جسمی و رقم زدن روزگار نوین آزادگی و برابری و فرهنگ‌سازی در مفهوم این دو مطلوب قیام اخیر ایران می‌باشد. 
 
 نسلی که هم‌اکنون در خیابان‌های ایران پا در میدان مبارزه با تمامیت نظام ولایت فقیه و نفی آن دارد، نخستین دغدغه‌اش نفی هرگونه دیکتاتوری است. بنابراین شعار و فریاد «مرگ بر ستمگر ـ چه شاه باشه چه رهبر»، در یک سفر تاریخی از نبرد آزادگی با خودکامگی آمده است. نسل‌های دهه‌های گذشته که در قیام و خیزش مهر و آبان ۱۴۰۱ همدیگر را تلاقی نموده‌اند، میراث‌دار این نبرد هستند که زمانه، قرعه‌ی نو به‌نام‌شان زده است تا مهندسان رنسانس فکری و فرهنگی ایران‌زمین باشند.

۱۷ آبان ۱۴۰۱