دانشگاههای ایران کی به آرامش در سایهی هدف ملی و مسؤلیت علمی و اجتماعیشان میرسند؟ اگر هر سال که میگذرد، از هدف و مسؤلیت خود دورتر میشوند، زخم بازدارندهی آن از چیست؟
این پرسشها و ابهامها و نظایرشان از بهار ۱۳۵۹ تا کنون در فضای دانشگاههای ایران در چرخشاند. هر دولت و هر سال که به این تاریخ افزوده میشود، پرسشها و ابهامها حادتر میشوند و وضعیت دانشگاهها بحرانیتر.
علت در این است که مشکلات دانشگاه و دانشجوی ایران، تاریخی یعنی ریشهدار شدهاند. لاجرم راهحلشان برای برونرفت از این تورم بحرانها، ریشهیی و تاریخیست.
آیا ۴۳ سال برای قدمت تاریخیِ تورم یک بحران کافی نیست؟ علت این بحران کماکان دلیل همسانی مشکلات دانشگاه و دانشجو با سایر مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم ایران است. علت در این است که از خمینی تا خامنهای همواره تقلای دیکتاتوری جریان داشته تا کل ایرانزمین را حوزههای آخوندی و تحت هژمونی آنها درآورند؛ دانشگاه و دبیرستان و مدرسه که جای خود دارد.
هرچه در لایهلایه بحران دانشگاههای ایران کنکاش میکنیم، همواره به تعارض، جنگ و تصادم نگرش هدف و رسالت دانشگاه با نگرش سیطره و سلطه بر دانشگاه برمیخوریم. نگرش مبتنی بر هدف و رسالت دانشگاه، آن را محیط مستقل از اهداف و اغراض حاکمیت سیاسی بعلاوهی حق پرسش و حسابرسی در امر حکومتمداری میداند و نگرش سیطره و سلطه بر دانشگاه، آن را بخشی از حکومت و اعمال سیاستها و ایدئولوژی خود میداند.
زخم باز ریشهیی و تاریخی میان دانشگاه و دولت، از هماوردیِ مدام میان این دو نگرش ناشی بوده است. این هماوردی در ۴۳ سال گذشته همواره با خونریختن از جانب حاکمیت ولایت فقیه، با تحمیل ایدئولوژی حوزوی از جانب متصدیان فرهنگ و آموزش رژیم و از طرفی با فرار مغزها و سیل مهاجرت اساتید و دانشجویان جریان داشته است.
پس طبیعیست که موضوع میان دانشگاه ایران و حاکمیت وقت در هر دورهیی از تاریخ ۸۶ سالهی عمر دانشگاههای ایران، بالاجبار سیاسی شده باشد. هر پدیدهیی هم که سیاسی میشود، بهطور قانونمند با سرنوشت ایران و مردمان آن ارتباط پیدا میکند. بههمین دلیل جنبش دانشجویی ایران در تاریخچهی خود هرگز از توجه و مسؤلیتپذیری در قبال سرنوشت ایران و مردمانش غافل نبوده است.
حالا بگذار اهرم دستگاه سانسور و سرکوب حاکمیت آخوندی برای سیطره و سلطه بر دانشگاههای ایران، از پس هر قیامی، تاکتیکهای انقباضیِ بیشتری را در دانشگاههای ایران اعمال و آزمایش کند. اکنون از پس زبانههای همهگیر شدهی شعلهی قیام ۱۴۰۱، دستگاه سرکوبگر نظام آخوندی بر دانشگاهها متمرکز شده تا بهعبث، این کانون فرهنگسازی و حفاظت از حریم آزادی و اختیار و آگاهی را پیوست حوزههای جهل و جنایت و نیز تحت امر دولت گماشتهی ولی فقیه کند.
کارگزاران رژیم اکنون در کار بهاصطلاح «خالصسازی دانشگاهها» هستند. همین اصطلاح کافیست تا استادان و دانشجویان و نسل قیامی و زنان ایران منظور پلید رژیم را از گماشتن قسمخوردگان به ولی فقیه دریابند. اگر خمینی توانست در سال ۱۳۵۹ که هنوز خودش در ماه بود و نظام هم بدنهی اجتماعی داشت، با آن کودتای ضد فرهنگی، غلطی در دانشگاههای ایران بکند و اهداف ارتجاعی ــ حوزویاش را پیش ببرد، خامنهای هم میتواند با «خالصسازی دانشگاهها»، جام زهر کودتای امامش را نوش کند!
حاصل آن کودتا برای خمینی، البته کشتار و دستگیری دانشجویان و اخراج اساتید قدیمی و یک سال بعد، اعدام بسیاری دانشجویان شد. چند صباحی طول نکشید که جنبش دانشجوییِ ضد تمامیت نظام ملایان، مکافات اتودینامیک کودتای فرهنگی را به خود رژیم برگرداند. جنبشی که از ۱۸ تیر ۷۸ ادامه یافت، تا روز سقوط دیکتاتوری ولایی، هرگز نخواهد گذاشت صحن دانشگاه، ملکوک پلیدترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران بماند؛ چرا که دانشگاه و دانشجوی ایران با مطالبات اکثریت مردم ایران در راستای سرنگونی نظام ولایت فقیه، پیوند ناگسستنی و استراتژیک یافته است.
۳ شهریور ۱۴۰۲