یادآوری مهم
مقولهی «پایگاه اجتماعی»، عواملی چند را شامل میشود که پرداختن به آنها، یک بررسیِ همهجانبه را در شرح نقش هر عامل نیاز دارد. مثلاً «پایگاه طبقاتی» و «خاستگاه طبقاتی» از مهمترین عوامل تعیینکنندهی «پایگاه اجتماعی» هستند. عامل دیگر، سیر تاریخیِ شکلگیریِ یک طبقه است. عوامل دیگر، فرهنگی و سیاسی هستند که گستردهترین رابطهی آشکار را با پایگاه اجتماعی برقرار میکنند. این دو عامل نیز متکی بر پایگاه طبقاتی و برآمده از آن هستند.
در این مقاله به یک گذار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و تأثیرشان بر «پایگاه اجتماعی» جمهوری اسلامی طی ۴۴ سال گذشته پرداخته شده است. در همین ۴۴ سال، پایگاه روحانیت حکومتی ــ که بهطور تاریخی، بازار و طبقه متوسطه سنتی بوده است ــ دچار تحول علیه حاکمیت سیاسی شده است؛ اما پرداختن به جزئیات تاریخیِ آن، نوشتهیی دیگر را میطلبد.
با فرض گرفتن این موضوعات، مقالهی حاضر، صرفاً به آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در دگرگون شدن پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی پرداخته است.
***
یکی از نتایج حاصل از قیام شهریور تا دی ۱۴۰۱، رو آمدن یا مطرح شدن میزان پایگاه اجتماعی حاکمیت و طرفین این قیام از نظر عدد و رقم جبهه حامیان آنها است. بیشک در این ۴۴ سال با حتمیتی که اکنون دو جبهه در مقابل هم صف کشیدهاند، نمیشد برآوردی هرچه نزدیکتر به واقعیت از وزن اجتماعیِ این دو جبهه ارائه داد.
نتایج این بررسی را پاسخ به سه محور زیر معین خواهند کرد:
۱ ـ بستر اجتماعی و تاریخیِ ظهور و شکلگیری این دو جبهه چیست؟
۲ ـ خواستهها یا اهداف این دو جبهه از آغاز چه بوده و الآن چیستاند؟
۳ ـ در ۴۴ سال گذشته، چه تغییراتی سالبهسال در این دو جبهه روی داده است و وزن اجتماعیِ هر جبهه چقدر است؟
بستر تاریخی و اجتماعی ظهور دو جبهه
در محورهای اول و دوم، تاریخچهی ۱۲۰ سال گذشته را داریم: نبرد مشروطهخواهی و مشروعهخواهی؛ از سه منظر تاریخی، سیاسی و مذهبی.
شکلگیریِ سلطهی سیاسیِ ارتجاع آخوندی، بر دو پایه ممکن گردید:
الف ـ موجسواری خمینی بر جنبش آزادیخواهی سال ۱۳۵۷ و سرقت رهبری آن و سپس خیانت به تمام خواستههای آن جنبش با محوریت آزادی و دمکراسی.
ب ـ سوار شدن خمینی بر موج جامعهی سنتی ایران و سوءاستفاده از باورهای مذهبیِ اکثریت این جامعه. اکثریتی که بخشی قابل توجه از آن بهدلیل سلطهی مداوم استعمار و دیکتاتوری و ارتجاع، بر مبانی تئوریک عقیدتی ـ تاریخیِ باور مذهبیِ خود، اشراف نداشته است. هرچه سرمایه در اختیار این طیف بوده، محصول منبرهای سلسلهآخوندهای مشروعهخواه بوده است. محصولی با محور نفی هرگونه مبارزه با استثمار طبقاتی و جنسیتی، نفی ترقیخواهی سیاسی و اجتماعی، نفی برابری زن و مرد، نفی عقلانیت و خردباوری، نفی هرگونه تشکل خلاف باورهای آخوندی، قرائتی خاص از دین که آخوندها را تنها نمایندهی خدا و پیامبر و والی مذهب معرفی کند و خرافهپرستی را برای بهخدمت گرفتن جهل، توجیه نماید.
خمینی و آخوندهای وارثاش، تمام این سرمایهها را بهعنوان تکیهگاه اصلیِ سلطهی سیاسی و اجتماعی و مذهبی بهخدمت گرفتهاند. ستون اصلی این تکیهگاه، بهخدمت گرفتن جهل برای حداکثر دجالیت در خدمت سرکوب بوده است.
بخش عمدهیی از جامعهی ایران بهطور خاص از عصر سلطهی سلسلهی صفویه به اینسو ــ که روزگاران تاختوتاز آخوندها شد ــ همواره تحت سیطرهی ذهن و قرائت و خرافهفکنیِ آخوندی از همهچیز شخصی و اجتماعی و دینی بوده است.
در جبههی مقابل مشروعهخواهی، جبههی مشروطهخواهان بوده است. جبههیی با محورهای:
آزادی بهمثابه ضروریترین نیاز تاریخیِ جامعهی ایران برای نفی هرگونه دیکتاتوری،
برابری زن و مرد بهمثابه پاسخ به دیرینهترین رنج بشری در جامعهی سنتی و مذهبی ایران،
دمکراسی بهمثابه ظرف حیات مسالمتآمیز باورها، عقاید و قرائتهای متنوع برای پیریزیِ نهادهای فراگیر ضد استثماری
و جدایی دین از دولت.
چنین است بستر اجتماعی و تاریخیِ ظهور، شکلگیری و خواستههای دو جبههیی که هماکنون در قیام سراسری شهریور تا دی ۱۴۰۱ با هم در تعارض و نبرد هستند. یک جبهه، وارثان مشروعهخواهی در هیأت نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، یک جبهه وارثان تکاملیافتهی جنبش مشروطیت در هیأت زنان پیشتاز و قیامآفرینان و مبارزان و مجاهدان خواستار سرنگونیِ جمهوری اسلامی.
عوامل دگرگونی وزن اجتماعی
با چنین دادههای مبنایی و ضروری، در محور سوم میتوان به وزن اجتماعیِ امروزین دو جبهه پرداخت.
در محورهای اول و دوم دیدیم که تکیهگاه اصلی خمینی و وارثانش، گستردگیِ جهل بخشی قابل توجه از جامعهیی بوده که بهطور مطلق زیر سیطرهی منبر آخوندیسم نگه داشته شده است؛ هدف این بوده که این طیف اجتماعی هیچ واقعیت تاریخی، سیاسی، اجتماعی و دینی را خارج از تفسیر و قرائت آخوندی نپذیرد. خمینی و وارثانش تمامیتخواهیِ سیاسی و تمامیتخواریِ اقتصادی را بر تحمیل این جهل و این قرائت و مقدس جلوه دادن آنها استوار کردند. بر چنین آمادهسازیهایی، ارتکاب به افسارگسیختهترین جنایات سیاسی و اخلاقی را در دهههای ۶۰ و ۷۰ بهطور گسترده پیشه کردند و از دههی ۸۰ تا کنون با حفظ افسارگسیختگی در جنایت، با تغییر تاکتیکهای سرکوبگرانه، آن را مقطعی و متناسب با اعتراضات و قیامها انجام میدهند.
یکی دیگر از عوامل دگرگونی پایگاه اجتماعی علیه نظام آخوندی، گسترش مبارزه علیه حاکمیت ملایان از حیطهی مبارزان متشکلی چون مجاهدین خلق به نسلهای دهههای ۷۰ تا ۹۰ و بهطور خاص تعمیم یافتن این مبارزه به زنان و دانشجویان و دانشآموزان.
وجهی دیگر از عوامل این دگرگونی، شکاف عمیق طبقاتی ناشی از چپاولگری حاکمیت آخوندی علیه تمام اقشار اجتماعی است. به میدان آمدن پیاپی این اقشار طی یک دههی گذشته و گسترش سراسری اعتراضات صنفی و اجتماعی و فرهنگی علیه طبقهی استثمارگر حاکم، منجر به ریزشهای مداوم از پیکر نظام و پیوستن به جبههی مقابل شده است.
شتاب موج ریزش و روند تغییر پایگاه اجتماعی
از آغاز دههی ۸۰ به بعد چه رخ داد که موج ریزش نیرویی و اجتماعی از نظام ولایی شدت گرفت و روند تعادل قوای اجتماعی را علیه کلیت جمهوری اسلامی شتاب بخشید؟
ایدئولوژیها و مکتبها باید در میدانهای سیاست، اجتماع، فرهنگ و مدیریت، آزمایش حقانیت و اصالت پس بدهند. از ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد که باورهای مشروعهخواهی ـ حوزوی ـ آخوندی به سلطهی سیاسی مطلق رسیدند،آزمایش حقانیت و اصالت ایدئولوژیشان را فقط با تمامیتخواهیِ توتالیتاریستی، با تحمیل اجباری در همهی زمینهها و با حداکثر جنایت برای این تمامیتخواهی پس دادند. به همین دلایل مبنایی، روز ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ که خمینی فتوای نانوشتهی «یا روسری یا توسری» را علیه زنان ایران داد ــ و چه جنایتها که از آن برنخاست ــ روز آغاز فروپاشی درونی و بیرونیِ جمهوری اسلامی شد. در ادامه و در سالهای بعد، تلاش برای ترمیم نفرت اجتماعی از حجم جنایت و جلوگیری از فروپاشیِ در تقدیر، موجب توسل به تاکتیکها و ترفندها و دسیسههایی شد که بهقول معروف «یک رودهی راست در شکم» اتاق فکر نظام جمهوری اسلامی با مدیریت خمینی و خامنهای باقی نگذاشت؛ که از قضا موجد ادبیات مبتذل و جنایات و دجالیت بیشتر هم شد.
روشنگری، بانک سرمایهی جهل و خرافه را زد
از اواسط دههی ۸۰ به بعد با گسترش اینترنت و ارتباطات جهانی، موجی از روشنگری و بازبینی جنایات دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ پیرامون کارنامهی جمهوری اسلامی بهجریان افتاد. روشنگری پیرامون جنایات در زندانها، قتل عام تابستان ۶۷، محکومیتهای پیاپی نقض حقوق بشر و از طرفی روشنگری دربارهی فعالیتهای گسترده و پایداریهای مبارزان و مجاهدان در این سه دهه.
موج روشنگری علیه نظام ولایت فقیه، فقط جنبهی سیاسی نداشت؛ روشنگریهای وسیع فلسفی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در نقد و بررسی پدیدهی «آخوندیسم» در تاریخ ایران صورت گرفت. بهموازات آن، نقدهای گسترده دربارهی جنبشهای آزادیخواهیِ تاریخ معاصر ایران که همگی علیه دیکتاتوریهای موروثیِ سلطانی و شاهی و شیخی صورت گرفته است، انتشار یافت.
اینگونه شد که آن تکیهگاه جهل و خرافه بهعنوان بزرگترین سرمایهی آخوندهای آویخته به کرباس دیکتاتوری، از دههی ۸۰ به بعد روند سقوط شتابان را طی کرد و جمهوری اسلامی را منفورترین حکومت در تاریخ ۳ هزار سالهی ایران نمود.
روشهای پر کردن دوربینها!
حالا بگذار اتاق فکر نظام ملایان با مدیریت شخص خامنهای، برای پر کردن چشم دوربینها، سیاهی لشکر تحت فشار و اجبار و تهدید مثل دانشآموزان، کارمندان و مزدبگیران دولت را ساماندهی کند. بگذار کلانکلان پول به مشتی بینوا و بعضاً مزدوران برونمرزی بدهد و آدمنما بچیند.
بگذار تنها سرمایهاش مستمعین جهول در پای تراوشات عنترنشان مشتی آخوند امامنمای روزهای جمعه باشد. بگذار هیزمبیاران هیاهوهای تبلیغاتیاش مستمعین مفلوک بازارخریدان بیمغزی چون سعید قاسمی و رائفیپور و حسن عباسی و حسین سلامی باشد.
مستند پایگاه جمهوری اسلامی
تمام پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی ــ تازه قبل از قیام سراسری ۱۴۰۱ ــ همان صندوقهای رأی تحت نظارت استصوابی و دستکاری شده و به قول خود کارگزارانش «مهندسیشده»ی خود نظام است که از آنها یک جلاد پیشانی سیاه را بهقیمت حذف تمام رقبای درون نظام، بیرون کشیدند. پایگاه اجتماعی که پاسدار قالیباف در خرداد ۹۶ اعتراف و مستند کرد که ۴ درصد بیشتر نیست.
سرمایههای نقد دو جبهه
اینگونه شده است که انسانهای خردمند بهیاریِ حافظهی تاریخی و روشنگریِ عصر دانش و اطلاعرسانی، مدام به خرد جمعی و اجتماعی مردم ایران علیه حاکمیت ملایان میپیوندند. مردمی که هرچه بیشتر با این حاکمیت مبارزه میکنند، بیشتر و بیشتر آگاه میشوند. مردمانی که اکنون در کف خیابانهای ایران، در پشت پنجرهها، بر بام خانهها، در زندانها و در تبعیدگاها میجنگند و پایداری و نبرد میکنند تا تمامیت نظامی متکی بر جهل و خرافه و دجالیت و جنایت و اشغالگری را از مرز پرگهر بیرون کنند.
اینگونه شده است که با مبارزهیی طولانی تا مقطع بهمن ۱۴۰۱، در صحنهی ایران برای جمهوری اسلامی با کمترین وزن و پایگاه اجتماعی، هیچ انتخاب و مفر و سرمایهیی جز توسل به نظامیگری محض و بنبست ناشی از آن باقی نمانده است. جمهوری اسلامی با اندک نمود آزادی، دمکراسی، برابری و حقوق بشر نابود میشود.
در جبههی مقابل که بالاترین وزن و پایگاه اجتماعی را دارا شده است، اکثریت قاطع مردم ایران قرار دارند که شامل گستردهترین سرمایهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با تنوع انتخابها و تاکتیکها و گشایشها میشود. جبههیی که از اهداف تعیینشدهاش آزادی، دمکراسی، برابری و حقوق بشر یکقدم عقب نمینشیند و از نفی تمامیت حاکمیت تمامیتخواه ولایت فقیهی کوتاه نمیآید.
۱۴ دی ۱۴۰۱