حوالی ظهر یک‌شنبه ۲۳ مهر شنیدم داریوش مهرجویی و همسرش را در خانه‌‌شان در کرج، مثله‌نموده و کشته‌اند.
توی راه، خاطرات دور و نزدیک، شیرین و تلخ همراه با «آه» از سرنوشت جریان روشنفکری ایران بر سرم آوار می‌شد. این لحظات و فکرها تا شب در مغز و ضمیرم می‌چرخیدند و ولم نمی‌کردند.
داریوش مهرجویی از کارگردانان به‌نام و قدیمی ایران، با حدود ۸۲ ـ ۸۳ سال عمر، قربانی قتل زنجیره‌یی؟ هیچ ردی جز جای پای حکومت ترور، تطاول‌ و قتل‌های زنجیره‌یی نمی‌توان برایش تصور کرد. 
 
 معروف‌ترین فیلم‌های پرطرف‌دار او «دایره مینا»، «گاو»، «پست‌چی» و «آقای هالو» هستند. فیلم‌نامه‌های دایره مینا و گاو از نوشته‌های غلامحسین ساعدی گرفته شدند. این دو فیلم، سال‌های ۵۶ و ۵۷ از مطرح‌ترین‌ها در سینمای ایران بودند. هر دوشان را همان سال‌ها دیده بودم و بر دریچه‌یی از پنجره‌ی خاطراتم ثبت شدند
.
مهرجویی تنها سینماگر و کارگردان ایرانی بود که در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرده بود و چند اثر فلسفی ــ روان‌شناسی را هم خوب ترجمه کرد. آخرین کتاب معروف ترجمه‌شده‌اش «جهان هولوگرافیک» را بهار ۱۳۹۱ با اشتیاق همراه با یادداشت‌برداری‌ها از آن خواندم. 
 
مهرجویی دوست جان‌جانی غلامحسین ساعدی بود. اوایل دهه‌ی ۶۰ به فرانسه رفت و با ساعدی در فصل‌نامه «الفبا» با اسم مستعار «احمد هامون» همکاری می‌کرد. مقاله او در الفبا، شماره پاییز ۱۳۶۲ با عنوان «تمام‌خواهی و تمام‌خواه»، معرف شناخت او از بنیادهای حکومت توتالیتر ــ مذهبی خمینی و وارثانش است.
مهرجویی با آن‌که کنار ساعدی بود، ناگهان[گویا به‌خاطر یک مشکل خانوادگی] به ایران برگشت. کاش به آن انتخاب رفتن از زیر سلطه‌ی اهریمنان ولایی وفادار می‌ماند. برگشت ایران آخوندزده و ناگهان در حیرت و اسف آشنایان با آثارش، شروع به ساختن فیلم و همکاری با تلویزیون حکومتی و بعدها شرکت در جشن‌واره‌های فیلم فجر کرد.
ساعدی که معمولاً خیلی تودار بود، در تاریخ شفاهی ایران از این رفتار مهرجویی که بدون اطلاع او به ایران رفت و...، با دل‌خوری یاد کرد.
 
توی راه، خاطرات تأسف‌بارم از این‌جا بیشتر بر سرم آوار شدند که مهرجویی با جریان عوام‌فریب خاتمی و روحانی هم‌سو شد و با جشنواره‌های فجر هم همکاری فعال داشت. یک یا دو سال پیش که وزارت ارشاد، موانعی بر سر یک فیلمش ایجاد کرد، مهرجویی با عصبانیت به رژیم و دستگاه سانسور آن توپید. با این کارش کلی در توئیتر، تلگرام، اینستاگرام و فضای مجازی حمایت و تأیید کسب کرد ولی یک هفته نگذشت که ابراز پشیمانی کرد و دل‌گرمی‌های هزاران ایرانی را به دلسردی واداشت.
در جریان قیام ۱۴۰۱ که در فرانسه بود، چند ایرانی در خیابان رفتند سراغش و از او خواستند که از قیام حمایت کند. او با عصبانیت با مخاطبانش برخورد کرد و بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشت چند سینماگر زندانی، در لفافه حالی کرد که «من سیاسی نیستم»!
 
آیا داریوش مهرجویی که یکی از سیاسی‌ترین کارگردانان سینمای ایران با کارنامه‌یی همواره موفق بود و سپس سال‌ها از دخالت در تعیین سرنوشت مردم و ایران کناره گرفته بود، نشانه‌یی از هجرت به پاسخ به تعهد روشنفکری و رسالت آن از خود بروز داده بود که قصابان جانی و جلادان، نشانی‌اش گرفتند؟ 
 
حالا به‌نظر می‌رسد اتاق فکر نظام، باب قتل‌های زنجیره‌یی را دوباره گشوده است. جنایت و جلادی در کشتن مهرجویی و همسرش شبیه جنایت در کشتن فروهر و همسرش، شاپور قتل بختیار و فریدون فرخزاد است.
آن‌چه بسیار اهمیت دارد، نقش سینماگران و هنرمندان است که باید دید چه کار می‌خواهند بکنند. قاتلان و جلادان امن در سایه‌ی حکومت توتالیتر و ترور، احتمالاً خواسته‌اند پیام بدهند که بقیه حساب کار دستشان بیاید. اگر درست یادم باشد، شاملو در جریان قتل‌های زنجیره‌ییِ دهه‌ی ۷۰ به اعضای کانون نویسندگان گفته بود که همه‌جا و همیشه با هم باشند و تکی و تنهایی در خانه و خیابان نباشند.
 حالا باید دید به موازات قضیه‌ی غزه و اسرائیل، اتاق فکر قاتل اندیشه و روشنگری، در داخل چه خطی را می‌خواهد پیش ببرد.
قتل داریوش مهرجویی و همسرش و پیامدهای آن، از منظر بررسی جریان روشنفکری در سایه‌ی دیکتاتوری ولایی طی ۴۵ سال گذشته ــ که همواره هم قربانی خط اول این دیکتاتوری بوده است ــ حرف‌های بسیار دارد که فعلاً موضوع این یادداشت نیست و می‌گذارم برای بعد.

 ۲۳ مهر ۱۴۰۲