ابراهیم گلستان روز ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ در ۱۰۱سالگی در انگلستان درگذشت. وی از قدیمی‌ترین نویسندگان و سینماشناسان ایران در صد سال گذشته بوده است. او هم‌چنین از نسل اول اعضای حزب توده ایران بود. 
بی‌شک عمری به‌قدمت یک قرن، مجموعه‌یی از منظومه‌های به‌هم پیوسته در زمینه‌های تاریخ، هنر، ادبیات، سینما، شعر، قصه و سیاست است. ابراهیم گلستان در تمام زمینه‌های فوق، یک شاهد شفاهی و مکتوب از حیات نسل‌های یک‌صد سال گذشته بوده است. وجود فیزیکی و حافظه‌ی وی را می‌توان به درختی پرشاخ و برگ تشبیه نمود که شاهد بسی لیل و نهارها، سلخ و غره‌ها و توفان‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بوده که از این درخت عبور نموده‌اند.
 
ابراهیم گلستان با چنین سرمایه‌یی اندک‌یاب و بی‌شک کم‌نظیر چه کرد؟  شکافتن زوایای زندگی و فعالیت وی در هشتاد سال عمر جهان‌نگر و ایران‌بین وی در حوصله‌ی این یادداشت نیست. بی‌شک چنین اندوخته‌هایی را باید در بستر جریان روشنفکری ایران مد نظر داشت. 
آیا ابراهیم گلستان این اندوخته‌های کم‌نظیر را با رسالت روشنفکر پیوند زد؟ با نهایت تأسف، پاسخ منفی است. مطالعه‌ی سرفصل‌های زندگی فرهنگی و ادبی و سینماییِ وی گواهی می‌دهند که او به‌طور عجیبی از حیطه‌ی شخصی و محدوده‌ی زیستن برای خویش، پای فراتر نگذاشت. 
 
ابراهیم گلستان با این‌همه اندوخته‌های تاریخی، زبانی، ادبی، سینمایی و بالطبع سیاسی، قدم‌های اجتماعی و سیاسی در پیوند با رنج‌ها و آرزوهای مردم ایران ــ به‌طور خاص در ۴۵ سال گذشته ــ برنداشته است. وی این حجم از اطلاعات را از دنیای پیرامون خود مکش کرد ولی چه سود که بی‌اغراق، ذره‌یی هم نثار میهن و مردم خود ــ و حتا متأسفانه اطرافیان خود ــ ننمود.
رابطه‌ی فروغ فرخ‌زاد و ابراهیم گلستان یکی از محورهای مهم زندگی فروغ بود. فروغ سرخورده از ابتذال تکرار و بی‌هدف زندگی ماشینی و مصرفی، فروغ شکست‌خورده در زندگی شخصی، فروغ گریخته از تحمیل‌پذیریِ زنانه و امید بسته به تکیه‌گاه‌هایی هم‌چون ابراهیم گلستان. چند صباحی هم این رابطه  محصول امیدبخشی برای فروغ داشت [به نامه‌های فروغ به گلستان و دیگر مخاطبان مراجعه کنید]‌ اما در اواخر عمر فروغ، وی از خویشتن‌بینی و خودگزینیِ گلستان هم زده می‌شود. عجیب و حیرت‌انگیز این‌که گلستان در فقدان دریغ‌انگیز فروغ می‌گوید: «مرد دیگه، چه‌کار کنیم؟»!
 
ابراهیم گلستان با این حجم از تنفس بر گوی خاکیِ هستی، با تمام مرارت‌ها و آه‌های سوگین و حزینش در سینه‌های مردمان ولایت خودش، متأسفانه یک‌چند آیه‌ی مودت و همبستگی با این خیل رنجیران اسیر دیکتاتوری و استثمار، بر لوح زمان مهر نکرد. 
این‌همه جنایت در دیکتاتوری‌های شاهی و شیخی و خاصه در این ۴۵ سال که سوز آه سینه‌ی مردم ایران از فلک‌الافلاک هم گذشت ولی ابراهیم گلستان بر هوی باد گذرا هم کلامی همبسته به‌جانب مردمان و زندانیان سیاسی و محرومان ایران‌زمین نفرستاد و  یک تسلیت حتا برای تسلی خاطر زلزله‌زدگان ایران نگفت.
 
این‌همه قیام، خیزش، اعتراض، اعتصاب، تحصن و تجمع که جوهر همه‌شان دادخواهی سیاسی، مدنی، حقوقی، مالی و صنفی  بوده است، هیچ‌کدام دریچه‌ی کلبه‌ی قصرمانند ابراهیم گلستان را نگشود و هیچ قاصدکی نتوانست از این دریچه به درون برود. 
تمام این اتفاقات، آینه‌های رو در روی مفهوم و تعریف واقعیِ «روشنفکر» هستند. تمام این رخدادها، آزمایشگاه مفهوم و تعریف واقعیِ «روشنفکر» هستند.
 
در کتاب «نقش روشنفکر» می‌خوانیم: «کار روشنفکر فقط تأمل و تعمق در گذشته و پرداختن به جنبه‌های صرفاً زیباشناختی در ادبیات نیست. روشنفکر باید فعالانه وضع موجود را به نقد بکشد، در اصلاح آن بکوشد و برای سازندگی فردا به مسائل و مشکلات روز بپردازد...به روشنفکری که مدعی است فقط برای خود یا برای آموزش محض یا فقط به‌خاطر علم مجرد می‌نویسد، نه می‌شود و نه باید باور داشت». (۱)  
با این تعریف و ملاک و معیار، آیا زندانیان سیاسیِ دهه‌های گذشته و قیام‌های اخیر که همواره پیشتاز «فعالانه‌ی نقد وضع موجود و اصلاح آن» بوده و هستند و زندگی و هستی و جان و عمر خود را نثار خلاص‌شدن ایران از دیکتاتوری نموده‌اند، در صدر جایگاه روشنفکران ایران  نیستند؟
 
بی‌شک نوشته‌های ابراهیم گلستان و گفت‌وگوها و آثار به‌جای مانده از وی ــ که نشانه‌های مسیر یک قرن هستند ــ می‌توانند آموزه‌های مفید و مهم برای محققین عرصه‌های مختلف باشند. مفهوم روشنفکر اما در دهلیز قرنی نو که دیگر معیارهایش «آموزش محض و علم مجرد» نیستند، آینه‌یی‌ست که ابراهیم گلستان و نمونه‌های مشابه را باید در آن بازخوانی نمود.

۳ شهریور ۱۴۰۲ 
 
پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ نقش روشنفکر، نوشته ادوارد سعید، برگردان حمید عضدانلو، پیشگفتار، ص ۱۰