«بهترین چیز
رسیدن به نگاهیست
كه از حادثهی عشق
تَـر است.»
(سهراب سپهری، شعر «شب تنهایی خوب»)
مرضیه، صمیمیت نافذ سرشتی شد که برگبرگ کتاب زندگیاش را با «حادثهی عشق» نوشت. صدایی شد مأنوس فرهنگ ایران. نوایی شد که شصت سال از حیات مردم ایران را آلبوم تصنیف و خاطره كرد. وجودی با ظرافتهای روحانگیز و دلنواز و كمالخواه هنر. شخصیتی اجتماعی که با فرهنگ پیشرو جامعهاش آمیخت و زندگیاش را با ارزشهایی كه همواره در نغمه و نوایش مترنم بود، معنا کرد و در دفتر زمانهها قوام بخشید.
نواگر طبیعت و انسان
خاطرات چندین نسل در صدای مرضیه جاری شد و ماند. خاطراتی كه با بلند آبشاران بر شانههای سحرگاهان و شامگاهان، گیسو افشانند و با جریان بیمرگ جلوهها و تجلّیهای نیرومند زندگی عجین و در جویبار شعر و ترانه و فرهنگ زمانه، جاری. در پیوند با چنین فرهنگ اصیل و غنی انسانی، مرضیه نوای سوك و سور مردم سرزمینش گشت. زنـی كه صدایش ترنم جلوههای متنوع زندگی در پیوند با طبیعت و انسان شد.
ریشهدواندن در فرهنگ و تاریخ
دلنوازیهای چهار فصلِ «گلهای تازه»، «گلهای رنگارنگ» و «گلهای صحرایی»، ضیافتهای منادیان شعر بالنده و موسیقی ماندگار ایران بود. مرضیه، بنان، شجریان و قوامی از شمعهای فروزان این ضیافتها بودند. روحالله خالقی، نورعلی برومند، خوانساری، همایون خرم، ابوالحسن صبا، رهی معیری، نواب صفا، علیاكبر شیدا، عارف قزوینی، مرتضی و منوچهر محجوبی، احمد عبادی، حسن كسایی، فرامرز پایور، داریوش صفوت، جواد معروفی، تورج نگهبان، معینی کرمانشاهی و...سالهاسال سرآمدان ترانهسرا و آهنگساز این بوم و بر، در هالهی آوای فریبای مرضیه گرد آمدند. این همه، با رسولان زبان فارسی و فرهنگ ایران و تاریخ آزادیخواهیاش به هم آمیختند. همان آمیختگی كه نحلهی ارتجاع انسانستیز، هرگز نتوانست این پیوند تاریخی ـ فرهنگی ـ انسانی را بگسلد. قدمت این آمیختگی و همبستگی، ریشههای محکم در تاریخی دارد که كمرِ نیزهی اسكندر و تبرزین مغول و... را در طول زمان شكست.
پیوند جنگاوری و رسالت هنر
سكوت عامدانهی پانزده سالهی نغمههای مرضیه در برابر ایلغار ضد هنر دستاربندان، اعتراض هنرمند و هنر اصیل ایرانزمین در برابر ساطورچیان قدارهبند و متشرعان دینفروش بود كه «به كشتن چراغ» آمدند.
مرضیه در تابستان 1373 با پیوستن به صف و جبههی مقاومت در برابر سلطهی ارتجاع فرهنگکشِ ولایی، فصلی نوین را در زندگی خود آفرید. بیحكمت نیست که در برابر ارتجاع آخوندی با ویژهگیِ بارز سمبل زنستیزی و آزادیكشی، زنی كه از سمبلهای فرهنگ و هنر ایران است، علم آزادی و رهایی از استثمار و بردگی برمیافرازد و دوشادوش رزمندهی آزادی، به مصاف با ولایت اهریمنخوی فاشیسم مذهبی میشتابد.
مرضیه جنگاوری، طراوت، زیبایی، اصالت و رسالت هنرش را در هم سرشت و با پیمودن مسیر پرآزمون آن، آلبوم پنجاه سال نواهای عاشقانه را با سروش و خروش آزادی پیوند زد.
با کاروان هزارههای صدا
مرضیه هزار سال شعر فارسی را در صدایش طنین داد. از رودكی در قرن چهارم تا سعدی و مولوی در قرن هفتم، حافط در قرن هشتم و تا لشكری از طبع روان شعر و نغمههای ایرانزمین از مشروطیت تا كنون.
در فصل خاطرهآشوب پاییز و سالهای غیاب ستارهی درخشانی از كاروان هزارههای نغمه و نوا، در پیاپیِ ظهور و غروب افقها و شفقهای ارغوانی، نسیم مغرور هنر بالنده و ملی و ماندگار، گیسوان سالکان جاودانهی فرهنگ ایران را شانه میكند؛ اگرچه در گذار فلقها و شفقهایش، گاهگاهی:
«دلتنگیهای آدمی را
باد
ترانهیی میخواند».(۱)
هنر درک زمانه
مرضیه با هوشیاری ناشی از یك ضمیر روشن و بینا، ظرافتهای هنرش را درك نمود و با آنها همیشه در حشمت و شوكت زیست. بدین سبب، آلبوم تصنیفهای مرضیه پاسخ رنجها، شادیها، نیازهای عاطفی و سفارشهای اجتماعی مردم شد.
مرضیه با چنین سرمایههایی همیشه خود را در اوج نگه داشت. هرگز نگذاشت حرمت این غرور دلپذیر انسانی، در پای زرق و برق ناپایدار و گذرا و پیش پای سفلگان زمانه لكّهدار شود. او ابتذالی را كه چون گرگی گرسنه به كمین سرمایهی هنر مینشیند، به خوبی شناخت و با آن حدگذاری و مرزبندی داشت.
مرضیه هرگز به «هنر اطو كشیده و وظیفهخور حاكم»(۲) تن نداد. این سرمایهها، به او زیبایی شكوهواری بخشیدند. اینگونه، کشتی عمر خویش را در امواج متلاطم زمان، هوشمندانه سازمان و نظم داد. اینگونه، صمیمیت نافذ سرشت بیآلایش خویش را با تارهای عشق و آزادی سرشت. اینچنین با درک زمانهاش و پاسخ به ضرورتهای اجتماعی و انسانیِ آن، خاطره و هنرش را در آسمان فرهنگ ملت و جامعهاش، جامهی فاخر پوشاند تا «جاودانگی / رازش را / با او در میان نهاد». (۳)
آنجا كه سپهر عشق را پرده نبود
نجوای شبِ ستارگان را كه سرود؟
پروین به نوا و بانگ «ماهور»ی خواند:
تا هستم و هست, بر لبم هست درود...
سعید عبداللهی
۱۹ مهر ۱۴۰۲
پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. از آلبوم «سکوت سرشار از ناگفتههاست»، سرودهی مارگوت بیكل، برگردان احمد شاملو
۲. از مقدمهی «جهانیبینی ماهی سیاه کوچولو»، نوشتهی دکتر منوچهر هزارخانی
۳. از شعر «مرثیه»، احمد شاملو