سخنی خودمانی دربارهی جایگاه «نقد» سیاسی در ایران ــ سعید عبداللهی
آیا تا بهحال با خود فکر کردهاید که چرا بخش عمدهیی از ایرانیان همدیگر را «نقد» نمیکنند و بهجای بهکارگیری خرد، منطق و اندیشه در نقد تفاوتهایشان، عمریست گرفتار فحش و ناسزا و رفتارها و گفتارهای لمپنیستی ــ آن هم با غلظت ادبیات جنسی ــ هستند؟
بهراستی علت اساسی و بنیادین تسلسل دیکتاتوری، تحمل دیکتاتور و زیستن در سایهی استبداد چیست؟
بهراستی ریشهی پانگرفتن اتحادهای سیاسی بر مبنای دیکتاتوریزداییِ بنیادین در تاریخ کشور ما در کجاست؟
چرا پوپولیسم فالووری در میان ایرانیان، یک شاخص اعتبار اجتماعی یا وزنهی سیاسی شده است؟
چرا بیشتر خردمندان، اندیشهورزان، روشنفکران متعهد و واضعان ارزشهای انسانی، مبارزاتی و ضد استثماری و فرهنگسازان جامعهی ما، مخاطبان گستردهی اجتماعی در فضای اینترنت ندارند؟
علت بیحوصلهگی در «پژوهش» و رسوخ در «معنا»ها و از طرفی مجذوب بادهای سمیِ خردگریز شدن در چیست؟
بحث در این باب، هم دامنه دارد هم ژرفا.
چکیدهی حرف این است که در میان بخش عمدهی ایرانیان، میدان تبلیغات و هیاهوی میانتهی از «نقد» گستردهتر است! نقد یعنی چه؟ نقد یعنی اندازهگذاریِ ارزشها با دادههای هر پدیده در هستیِ طبیعی و هستیِ انسانی. چکیدهترش میشود تعیین حد درست و غلط ارزشها.
حالا این پرسش پیش میآید که چرا «نقد» نداریم؟ پاسخ در دو مؤلفه یا گزاره است. نخستین علت اصلی در نداشتن «نقد»، فقدان «فلسفه» در بینش و تفکر است. دومین علت در کم بودن عرض شناخت تاریخیِ متکی بر مطالعه و آگاهی است.
وقتی بینش و تفکر فلسفی نیست، ریشهها در جای محکم قرار ندارند و سرگردانند. سرگردانیِ ریشههای یک جامعه، موجب سلطهی بادها و توفانها بر شاخساران فکر و نظر و درک عناصر آن جامعه میشود. چنین ساختار اجتماعی همواره مهیای دیکتاتوریپذیری است. از قضا استعمارگران هوشیار به شکار برخی از همین جوامع آمدهاند و تخم استثمار و بردگی فکری را برای تضمین و تداوم منافع خودشان، کشت کردهاند.
وضعیت کنونی ایران ما بسیار شبیه اروپای قرون وسطا است. آنها با چنین وضعیتی چه کردند؟ اندیشمندان پیشرو، در همان دوران قرون وسطا به بسط تفکر فلسفی و علمی روی آوردند. از همین رو هم بود که به رنسانس یعنی نوزایی اندیشه رسیدند. پیام رنسانس در اواخر قرن پانزدهم، بازگشتن به فلسفهی یونان در قرن چهارم بود. دوباره به تکیهگاه اندیشهشان دست یافتند. از آن پس بود که شاهد ظهور انواع فلسفه و فیلسوف در اروپا شدیم.
تاریخ ایران مملو از دیکتاتوری و جهل ناشی از سلطهی آنان است. اندک فیلسوفانی هم که سربرآوردند، هیچ میدان عرضه و حضور و فعالیت و اقبال نیافتند. بدین سبب است که اساساً «تفکر»، «منطق»، «خرد» و «فرهنگ آزادی» در میهن ما رشد لازم را نداشته است. بدین سبب است که با اینهمه جنبش سیاسی پیشرو و مترقی و آزادیخواه در طول تاریخمان، همهشان بدون پشتوانهی اکثریت یک جامعه، توسط دیکتاتورها سرکوب شدهاند. بدین سبب بوده است که «آزادی» آوارهترین پرنده حتی در آسمان ایران بوده است.
آیا جامعهیی که دیکتاتورها نگذاشتهاند سرانهی مطالعهی روزانهاش از ۱۲ تا ۱۵ دقیقه بالاتر برود، توان تکیه بر باورهای محکم فلسفی، خردگرایی، منطق و استدلال برایش باقی میماند؟
در گشتوگذار سیاسی و اجتماعی بر روی اینترنت، شاهد فقر تاریخیِ اندوهبار «نقد» و «فلسفه» هستیم. فقری که دودمان دیکتاتوریها، گوسالهی سامریاش را بهارث گذاشتهاند و دنبالهروهای بیمغزِ فاقد «نقد» و «فلسفه» هم پشت سرش صف میکشند. این میانه، باز هم دیکتاتورها بوده و هستند که از این بساط، سود ادامهی سلطه و چپاول و سرکوب را تضمین تداوم عمرشان کردهاند.
قیام ۱۴۰۱ که بهطور خاص در عصر سرعت روشنگری رخ داده است، در ادامهی خود دارد قدمهایی در عبور از این وضعیت برمیدارد؛ اما واقعیتها گواهی میدهند که هنوز با جامعهیی «منتقد» با تکیهگاه «فلسفی» و مسلح به «فرهنگ آزادی» فاصله داریم. هنوز بسیاربسیار کم میدانیم، کم هوشیاریم، شاقول تشخیص ماهیتهای منطبق یا نامنطبق بر منافع ملی ایران را نداریم یا کم داریم و زود به دام بازیهای رنگارنگ دیکتاتورها میافتیم.
در جامعهیی با سلطهی وارثان تفکر دیکتاتوری، هوشیاری در «نقد سیاسی» با شاخص «فرهنگ آزادی»، نشانهی عبور از جهالت به شناخت و عبور از عقبماندگی به مدرنیت واقعی است. شاخص مدرن، تفکر و فرهنگ است.
- توضیحات